اخبار نساجی

دیزی خالی ما و همت عالی وزارت فخیمه جهاد کشاورزی

قرار بوده در سال ۱۳۹۰ صد هزار تن انواع گوشت قرمز از ده ها کشور جهان وارد شود که این رقم به ۱۳۳ هزار تن رسیده است.

آمار گمرک ایران اعلام می کند، سال گذشته ۱۳۳ هزار تن گوشت به ارزش ۸۴۶ میلیون دلار وارد کشور شده است. ایسنا گزارش داده، «قطعات گوشت بی استخوان یخ زده از نوع گاو» و «گوشت سردست و سینه از نوع گاو بی استخوان یخ زده» و «گوشت ران از نوع گاو بی استخوان یخ زده» و «گوشت گوسفند با استخوان یخ زده» را وارد کرده اند.

این مقدار گوشت از کشورهای دور و نزدیک جهان به ایران وارد شده است. به نامهای این کشورها توجه بفرمایید: برزیل، امارات متحده عربی، هلند، آلمان، بلژیک، عمان، لبنان، پاکستان، استرالیا، لهستان، چین، ترکیه و ایرلند! تقریباً هیچ قاره ای نمانده که از گوشت آن بی نصیب بمانیم مگر قطب شمال و جنوب! دیگر کار به جایی رسیده که ایران باید از عمان و امارات گوشت وارد کند!

امارات متحده عربی همین کشوری که سه جزیره ایرانی را از آن خود می داند و سفر رئیس جمهور به ابوموسی را نقض حاکمیت خود می نامد! ۹۰۰ تن گوشت سر دست و سینه گاو بی استخوان یخ زده به ارزش ۵ میلیون دلار به ایران صادر کرده که کوفت بکنیم و دیزی آبگوشتمان و منقل کباب پزی مان و خورش قیمه و قرمه سبزی ما بدون گوشت نماند.در سال ۱۳۹۰ باز هم امارات متحده عربی (مساحت آن ۷۷ هزار کیلومترمربع است) گوشت ران بی استخوان یخ زده به میزان ۸۰۰ تن به ارزش چهار میلیون دلار برای گوشت دار شدن دیزی و قابلمه های خورش و منقل های کباب پزی ما ارسال داشته است.

در تواریخ می خواندم شیوخ شارجه و رأس الخیمه حدود ۱۰۰ سال، ۱۳۰ سال پیش، از حاکم بندر لنگه اجازه می خواستند و چقدر هم با احترام و ملتمسانه که اجازه دهد گوسفندان و بزهای آن شیخ نشین ها که در سرزمینهای جنوبی از دسترسی به مراتع سرسبز محروم بودند، با کشتی های بادبانی یا لنج های موتوری حمل شوند به ساحل جزیره ابوموسی و جزیره تنب بزرگ در مراتع پر از علف آن دو جزیره بچرند و علف سیری بخورند. (حالا این جریان تقاضای مالکیت جزایر ما از این علف خوری و چراندن گوسفندها و بزها منشأ گرفته، برادران برای خود حق آب و گل قایل شده اند!)
فکر که می کنم، می بینم پیش بینی شیوخ تازه به دوران رسیده امارات از برنامه ریزان و مسؤولان کشاورزی و دامپروری ما که همه هم عنوان دکتری و مهندسی دارند و ادعاهایشان تا فلک بالا می رود، بیشتر بوده است؛ زیرا سالهای سال است آنها از نظر گوشت از کشور ما بی نیازند و ما در نهایت خواری و ذلت دست دراز کرده، دلار نقد به چین و ماچین و هند و جابلقا و جابلسا و لی لی پوت و سرزمینهای خیالی گالیور دراز کرده، گوشت سردست و سینه و ران از تمام اقالیم و ممالک جهان وارد می کنیم.
کجایی پالکونیک لیاخوف که یک بار دیگر، دراین جهان پا بگذاری و با آن توپ شرپنل خود کاخ باعظمت وزارت جلیله جهاد کشاورزی و دامپروری و گوسفندداری و گاوداری و مرغ و خروس پروری ما را مانند عمارت بهارستان به توپ ببندی و ما را از شر این وزارتخانه بی خاصیت آسوده کنی؟ خجالت آور است که هلند کشوری به مساحت استان قزوین (۳۰ هزار کیلومترمربع)، نصف لبنیات اروپا و بیشتر کشورهای خاورمیانه و نیز گوشت گاو بسیاری از ممالک جهان را تأمین کند و ما در این کشور پهناور با این همه اقلیم های آب و هوایی لیاقت تأمین گوشت مصرفی مردم کشور را نداشته باشیم.

زمانی در همین کشور ۸۰۰ هزار رأس گوسفند فقط در سمنان چرا می کردند و هر لحظه گوشت کمیاب می شد، کامیونها گوسفندان را به کشتارگاه تهران می آوردند. در زمان صفویه گوشت از ایران به کشورهای همسایه صادر می شد. در قحطی روسیه در سالهای واپسین قرن ۱۹، ایران گوشت و غله به روسیه و نیز عثمانی صادر می کرد. به راستی شرم آور است که تمام کشورهای دنیا جمع شدند و سال گذشته به ما گوشت سردست و ران با استخوان و بی استخوان یخ زده فروختند که بلمبانیم و ادعای مدیریت جهان را هم داشته باشیم!

آیا میدانستید مجله نساجی کهن تنها مجله تخصصی فرش ماشینی و نساجی ایران است؟ نسخه پی دی اف آخرین مجلات از اینجا قابل دریافت است.

این روزها کتاب قصه های ملانصرالدین، خواجه هوشمند و طنزگوی شوخ طبع را به پایان رسانده ام. در یکی از قصه های این کتاب جالب که بدیهه گویی های این شخصیت ایرانی (و نه ترک آناتولیایی بلکه از مردم شهر بخارا پایتخت سلسله ایرانی سامانیان) را در بردارد، ملا پس از مرگ همسر اول وفادار و مادر فرزندانش، زن دومی گرفته که زیاد وفادار و جدی و سر به زیر نیست. ملا (ملا یعنی تحصیلکرده، یعنی درس خوانده) هر روز گوشتهای عالی و مرغوب از قصاب محل می خریده، به بانوی بی مروت می داده که آبگوشت و چلو و خورش بپزد.

زن سر به هوا دوستان خود را دعوت می کرده و قسمتهای عالی و گوارای گوشت را کباب کرده می خوردند، لیکه و چربی و پیه و استخوان را آبگوشت می پخته، آب بدان می بسته، ملای بیچاره می خورده و صدایش درنمی آمد. یک روز از کوره در می رود و به زن اعتراض می کند که ای ورپریده بی انصاف ماه هاست من یک لقمه گوشت درست و حسابی نلمبانده ام، آخر بی حیا این همه گوشت لخم که خریدم، چه شد؟ زن گفت قصاب تقلب می کند و گوشت بد می دهد. ملا نزد قصاب رفت شکایت کرد. قصاب بهترین گوشت را جلوی چشم نصرالدین برید و در ترازو کشید و تحویل او داد. ملا گوشت را به خانه برد و به عیال نابکار تحویل داد، اما در قضیه توفیری حاصل نشد. شب آب زیپوی بدرنگ بی مزه ای تحویل ملا داد. ملا عصبانی شد. روز بعد به قصاب مراجعه کرد و هر چه بد و بیراه در چنته داشت، تحویل او داد. قصاب خندید و گفت:
«حضرت آقا، جناب خواجه، گوشت غلام شما عالیه، همه تعریف می کنند، عیب در دیزی خانه جنابعالی است. دیزی را اصلاح و تعمیر یا عوض کنید همه مشکلات حل می شود. حالا حکایت ما و تولید گوشت و دامپروری و وزارت جهاد کشاورزی مان شده همین حکایت! ما که روزی همه چشم به تولیداتمان داشتند، حالا چشم به تولید دیگران داریم.

اشتراک رایگان سالانه مجله کهن

جهت دریافت اشتراک رایگان سالانه مجله نساجی و فرش ماشینی کهن در فرم زیر ثبت نام کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
×