تاريخچه الياف پنبه
پنبه ، گياهي که از غوزة آن در ريسندگي و بافندگي استفاده مي شود، بويژه انواع رشته کوتاه آن موسوم به گوسوپيوم هرباکيوم .
اين مقاله شامل اين بخشهاست :
1) ايران
2) افغانستان
3) سرزمينهاي عرب زبان
4) قلمرو عثماني
5) آسياي مرکزي
6) پاکستان
1) ايران .
الف ) تاريخچة پنبه در ايران احتمالاً به دوران هخامنشيان بازمي گردد، اما دربارة کاشت پنبه پيش از دورة اسلامي ايران اطلاعات معتبر اندکي در دست است . ] به نوشتة مؤلف حدودالعالم (ح 372)، در مرو، ري و ناحية فارس کشت پنبه رواج داشته است (ص 94، 130، 142). مراکز توليد که احتمالاً به مناطق کاشت گياه نزديک بود، عبارت بود از: هرات ، نيشابور، ري ، طبرستان ، آمل ، جبال ، اصفهان ، شوشتر، خوزستان ، تَوَّز و آذربايجان ( رجوع کنيد به اشپولر ، ص 395؛ سارجنت ، جاهاي متعدد) [ . همچنين اشارات متعددي به پنبه در آثار شاعران ، بويژه شاهنامة فردوسي (کتاب سوم ، ج 5، ص 1475ـ 1476، کتاب چهارم ، ج 6، ص 1999، 2004) وجود دارد. ] در قرن هفتم / سيزدهم ، مارکوپولو به محصولات عمدة ايران از جمله پنبه اشاره
مي کند (ج 1، ص 84) [ . ژان شاردن ، جهانگرد مشهور فرانسوي در قرن يازدهم / هفدهم ، که از ايران دورة صفويه بازديد کرده ، وجود کشتزارهاي وسيع پنبه را تأييد کرده است (ج 2، ص 712). در اوايل قرن سيزدهم / نوزدهم ، کمپاني هندشرقي بريتانيا در مقابل کالاهايي مانند شکر، ادويه ، رنگ و روغن ،
پنبة خام را از ايران به هند صادر مي کرد. در همين زمان ، جهانگردان به کشتزارهاي پنبه در بسياري از مناطق ايران ، از آذربايجان تا خراسان و شرق مازندران ، نواحي مرکزي ،
اطراف يزد، کاشان ، کرمان و قم ، اشاره کرده اند. در اين زمان
پنبه هنوز از محصولات تابستاني بود که در حدود فروردين کاشته مي شد و در مرداد (در آب و هواي گرم و مرطوب
سواحل درياي خزر) يا در مهر (در نواحي خشکتر مانند آذربايجان و نواحي اطراف شيراز) برداشت مي شد. اما بيشتر پنبة کشت شده از گونه هاي تار کوتاه و زبر بود که همراه
با نرخ بالاي حمل ونقل ، فنون ابتدايي پرداخت و بسته بندي نادرست و غيردقيق ، سبب عدم موفقيت پنبة ايران در بازار اروپا شد (عيساوي ، ص 246ـ247، 249). پنبه علاوه بر اين که منبع امرار معاش ساکنان مناطق کاشت پنبه بود، براي صنعت نساجي داخلي و صنايع دستي که افراد بسياري را به کار مي گمارد، مادة خام فراهم مي آورد. بعلاوه ، تجاري شدن روبه رشد توليد پنبه در قرن سيزدهم / نوزدهم ، با افزايش اهميت پنبه در تجارت خارجي ايران همراه بود.
در اوايل قرن چهاردهم / آغاز قرن بيستم ، پنبه هم اصليترين محصولِ فروشي و هم عمده ترين محصول صادراتي بود.
دو عامل اين فرآيند را تقويت مي کرد: نخست ، محرک کوتاه مدت اما نيرومند جنگ داخلي امريکا در اوايل دهة
1860 ميلادي (1277ـ1287) باعث کمبود بين المللي پنبه و افزايش شديد قيمت پنبة خام در بازار جهاني شده ، توليد
پنبه را در ايران و مناطق بسيار ديگري در خاورميانه و هند و امريکاي لاتين افزايش داد. در ميان مسيرهاي جديدوگوناگون تجارت خارجي که درگزارشهاي کنسولي بريتانيادرآن دوره ذکرشده است ،مي توان ازمسيرهاي بنادرخليج فارس به هندومسيرتبريزبه مارسي نام برد(نوشيرواني ،ص 573ـ574؛گيلبار،ص 354؛عيساوي ،ص 245).اين تحول ،در نيمة همان دهه که قحطي پايان يافت و قيمت پنبه سقوط کرد، ناگهان متوقف شد. عامل دوم و پايدارتر، روسيه بود که به عنوان شريک تجاري عمدة ايران دردهه هاي آخرقرن ظاهر شد. پنبه بسرعت مهمترين کالاي صادراتي به روسيه شدوصادرات آندر1331به حدود000،25تن رسيد و بتدريج 94ـ97% صادرات پنبه به بازارهاي روسيه اختصاص يافت (انتنر ، ص 73). اين افزايش ، تغيير ماهيت روابط اقتصادي بين دو کشور را تأييد کرده بوضوح درتمرکزکاشت پنبه دراستانهاي مرزي تأثيرگذاشت .اگرچه پنبه از نقاط مختلف کشور از جمله اصفهان و يزد و کرمان صادر مي شد، يک سوم از کل صادرات ايران محصول خراسان بود. در واقع ، رفاه اين استان تا حد زيادي به رشدتجارت پنبه در اواخر اين قرن مربوط بود (مک لين ، ص 5؛ گيلبار، ص 355).
تجارت ايران ـ روسيه به دليل نرخ پايين حمل و نقل بسهولت انجام مي گرفت که به سبب مجاورت جغرافيايي
وتوسعه وپيشرفت راه آهن وجاده هاي ارتباطي بين دوکشور بود. اما روسيه با گرفتن تعرفه هايي اندک از ايران ،
فروش مصنوعات پنبه اي با قيمتي ارزان ، حمايت از فعاليتهاي بازرگانان روسي و ارمني از طريق وام بانکي و همچنين انتقال ادارات کنسولي به استانهاي شمالي و مرکزي (بويژه خراسان و اصفهان و کردستان )، سياست بازرگاني تهاجمي را در پيش گرفت (انتنر، ص 73ـ74؛ نوشيرواني ، ص 572؛
کرزن ، ج 1، ص 269).
پنبه در فرآيند تدريجي آغاز تجاري شدن کشاورزي ايران ، تأثير مهمي داشت . در اين فرآيند، پنبه ، اغلب با ساير کالاها (بويژه ترياک و ابريشم ) و غلات مصرفي بخوبي رقابت مي کرد (نوشيرواني ، ص 571ـ579؛ گيلبار، ص 360).
جنگ جهاني اول ، در توليد پنبه تقريباً وقفة کامل ايجاد کرد، اما از دهة 1300ش توليد دوباره به سطوح پيش از جنگ و به حدود بيست هزار تن در سال رسيد. نخستين کارخانة پنبه پاک کني ايران نيز در همان سالها (1298 ش ) بنيان نهاده شد. در 1302 ش شرکت جديد پرسخلوپک بذرهاي امريکايي و مصري را ميان کشاورزان توزيع و مزارع نمونه ، بيشتر در شمال ، ايجاد کرد (رَستار، ص 243).
دردهة 1310ش ،درساية سياست مثبت دولت نسبت به صنعت منسوجات داخلي ، توليد دوباره افزايش يافت .
در1312ش دولت ايران قانون انحصارپنبه راتصويب کرد (گرگاني ، ص 185) که سود بي واسطه اي در تهية پنبة
خام براي کارخانه هاي جديددربرداشت .دراواخراين دهه توليد به نقطة اوج 000 ، 38 تن رسيد، اما فقط 600 ، 5 تن ، يعني درحدوديک پنجم کل صادرات در1292ش ،پنبه صادر مي شد. اين رقم نازل قدرت اشتياق صنعتي شدن
داخلي رانشان مي دهد.پس ازوقفه به سبب جنگ جهاني دوم ، در بيشتر سالهاي دهة 1320ش / 1940 ميانگين توليد سالانه به حدودبيست هزارتن سقوط کرد،امادراوايل دهة 1330 ش دوباره از سطح توليد پيش از جنگ پيشي
گرفت و بتدريج رونق بي سابقه اي در توليد و فرآوري پنبه در ايران پديد آمد.
در 1324 ش ، انحصار پنبه لغو شد. از اين گذشته ، در سالهاي بعدي شماري از مؤسسات تخصصي شروع به کارکردند و ترويج و بهبود توليد پنبه به آنها واگذار شد. “سازمان پنبة ايران ” (بعدها سازمان پنبه و دانه هاي روغني ) در 1335 ش شروع به فعاليت کرد و براي نخستين بار معيارهاي طبقه بندي براي محصول داخلي ارائه داد. ادارة “اصلاح نبات ايستگاه ورامين ” در 1338 ش به “مؤسسة تهيه و اصلاح نهال و
بذر” تبديل شد و به دنبال آن عمدتاً خدمات علمي و توسعه
را تدارک ديد. در همان زمان ، “شرکت پنبه و ابريشم ” با
حمايت وزارت صنايع و معادن تأسيس شد تا با تشويقهاي اقتصادي مناسب ، کشاورزان را به کاشت پنبه ترغيب کند (رستار، ص 250ـ252).
در دهه هاي 1330 و 1340ش ايران در ميان ده يا پانزده کشور نخست توليد کنندة پنبه جاي گرفت . صادرات نيز به طور منظم رشد يافت و بازار آن متنوعتر شد. مصرف داخلي پنبه و پنبه دانه نيز، تا حدودي به سبب گسترش صنعت منسوجات و تا اندازه اي به دليل تأسيس کارخانه اي جديد براي توليد روغن خوراکي ، افزايش يافت .
افزايش توليد پنبه کاملاً به تحولات جديد در دشتهاي حاصلخيز گرگان بستگي داشت . در آغاز دهة 1310 ش
کشت پنبه در اين ناحيه رواج يافته بود، بويژه پس از اينکه رضاشاه بيشتر زمينهاي مزروعي را به مالکيت شخصي
خود درآورد. استرداد اين مالکيت به مالکان کشاورز پس از جنگ جهاني دوم ، سبب افزايش ناگهاني کشاورزي تجاري در مقياسي وسيع در اين ناحيه و جذب گروه زيادي از سرمايه داراني شد که در جستجوي فرصتهاي سرمايه گذاري سودآور در کشاورزي بودند.
در 1339 ش ، در اولين سرشماري کشاورزي ، مازندران و گرگان 56% تمام مزارع پنبه (000 ، 313 هکتار) و 65% از کل محصول (000 ، 330 تن )، و در 1353 ش بترتيب 65% و 75% را به خود اختصاص دادند ( رجوع کنيد به مرکز آمار ايران ، ص 210، 272). بعلاوه ، قدرت توليد نيز بيشتر شد. در بيشتر دهة 1350ش ، بويژه نيمة اول آن ، افزايش توليد پنبه در ايران ادامه يافت ، اما در سالهاي بعد اين دهه توليد پنبه تحت تأثير محدوديتهاي کلي تر در کشاورزي ايران قرار گرفت که به رونق شديد و ناگهاني توليد نفت مربوط بود.
در 1357ش نواحي کاشت پنبه به حدود يک سوم و محصول به حدود يک چهارم ، در مقايسه با 1352 ش ، کاهش يافت (حکيميان ، ص 122ـ123).
منابع : ] حدودالعالم من المشرق الي المغرب ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران 1340 [ ؛ ] ژان شاردن ، سفرنامة شاردن ، ترجمة اقبال يغمايي ، تهران 1372ـ1375 ش ؛ ابوالقاسم فردوسي ، شاهنامة فردوسي ، چاپ ژول مول ، تهران 1369 ش [ ؛ م .گرگاني ، اقتصاد گرگان و گنبد و دشت ، تهران 1350 ش ؛ مرکز آمار ايران ، سالنامة آماري کشور: 1356 ، تهران 1356 ش ؛
ب ) در سالهاي نخستين پس از انقلاب اسلامي عواملي چون فرار زمينداران بزرگ مناطق پنبه خيز خصوصاً منطقة گنبد و گرگان ، خرد شدن اراضي وسيع و يکپارچة کشت مکانيزة پنبه ، ادارة نامطلوب مؤسسات کشاورزي ، بلاتکليف ماندن وضع مالکيت اراضي و پايين بودن سطح درآمد حاصل از اين زراعت در قياس با فعاليتهاي رايج در ساير بخشها، در افت توليد پنبه مؤثر افتاد. در 1358ش ، با وجود رونق بازار پنبه در بازارهاي جهاني ، به سبب مصادف شدن زمان آماده سازي زمين و تهية مواد زراعتي محصول پنبه با شرايط ناشي از اوج گيري انقلاب اسلامي در ماههاي آخر 1357ش ، توليد از 177 هزار تن در 1356ش به 133 هزار تن کاهش يافت . در 1359ش سطح زير کشت به 145 هزار هکتار، يعني پايينترين ميزان خود،
تقليل يافت (مرکز تحقيقات روستائي و اقتصاد کشاورزي ، 1363 ش الف ، ص 2؛ همو، 1363 ش ب ، ص 2ـ3). در آذر 1358، به سبب کاهش توليد و نياز بازار داخلي ، صدور پنبه به خارج از کشور ممنوع شد و بنابر نياز بازار داخلي به انواع پنبه ، الياف ، نخ و منسوجات پنبه اي مقداري ارز صرف ورود اين اقلام شد (همان ، ص 4).
در 1360ش ، براي مقابله با تنزل سطح کشت و توليد پنبه و رفع بحران ، دولت سياستهاي تشويقي چون اعلام قيمتهاي تضميني و کمک نقدي به پيمانکاران طرح پنبه را به اجرا درآورد که اين سياستها تا 1371ش ادامه يافت .
در 1367ش طرح افزايش توليد پنبه در چارچوب برنامه پنجسالة اول (1368ـ1372) تهيه و تصويب شد. اين طرح مشتمل بر هفت پروژه ، با هدف افزايش توليد وش (پنبة پاک نکرده ) از 000 ، 341 تن در سال پايه (1367) به 000 ، 452 تن در سال پاياني برنامه (1372)، از 1368 به اجرا درآمد. پروژه هاي هفتگانه مشتمل بود بر تهية بذر مادر، بهبود کيفيت بذرهاي گواهي شده ، لينترگيري (مرحلة آماده سازي براي روغن گيري )، بهبود تصفية وش ، بهبود روشهاي کاشت و داشت و برداشت پنبه ، ترويج پنبه کاري و آموزش پنبه کاران ، و ايجاد گسترش شبکه هاي مبارزه با آفات و بيماريها و علفهاي هرز پنبه (ايران . وزارت کشاورزي ، ص 1).
مقايسة مقاديرموردنظربرنامه باوضع اجرايي ،حاکي از اين است که سطح زيرکشت و توليد، سير نزولي و عملکرد
درهکتاروش باکمي فاصله ازبرنامه ،روندافزايشي داشته است (همان ، ص 2، براي اطلاعات بيشتر رجوع کنيد به ص 8،نمودار).کاهش سطح زيرکشت وتوليدوش نشان دهندة کاهش تمايل کشاورزان در تخصيص اراضي خود به کشت
پنبه است که ناشي ازشرايط نامناسب بازارپنبه ودرنتيجه عدم صرفة اقتصادي آن براي کشاورزان بوده است (همان ، ص 2). به طور مشخص اجراي “طرح افزايش توليد” برنامة پنجسالة اول تا 1370ش با موفقيت همراه بود اما از1371ش به علت افزايش قيمت توليدات زراعتي ديگري چون دانه هاي روغني (سويا)، از ميزان سطح کشت وتوليدپنبه کاسته شد، به طوري که در 1372ش ميزان سطح کشت و توليد
پنبه بترتيب با 148 هزار هکتار و 900 هزار تن به پايينترين سطح خود طي چهل سال گذشته رسيد ( تاريخچة پنبه ايران ، ص 5؛ کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، ص 67) و در
اين سال براي اولين بار 300 ، 3 تن و در سال بعد هشت هزار تن پنبه از جمهوريهاي آسياي مرکزي ، وارد کشور شد (همانجا؛ ايران . وزارت کشاورزي ، ص 25). کاهش توليد پنبه از يک
طرف و پايين بودن کيفيت پنبه هاي وارداتي نسبت به پنبة داخلي از طرف ديگر، قيمت پنبه را در 1373ش افزايش داد و باعث افزايش سطح کشت و توليد در 1374ش گرديد. در 1375ش ميزان سطح کشت و توليد پنبه بترتيب به 318 ، 311 هکتار و 829 ، 175 تن بالغ شد که بالاترين رقم ، طي سالهاي پس از انقلاب اسلامي است (ايران .وزارت کشاورزي ، ص 24؛ تاريخچه پنبه در ايران ؛ کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، همانجاها).
در 1374ش برنامة پنجساله دوم زراعت پنبه (1374ـ
1378)درقالب برنامه پنجسالة دوم توسعه به اجرادرآمد.اين برنامه با توجه به ميزان نياز کارخانه هاي نساجي کشور
به الياف پنبه درطي دورةاجرايي برنامه ــ که بالغ بر133تا 198 هزار تن مي گردد ــ اهدافي را پيش بيني کرده که
مشتمل است برتأمين مواداولية صنايع نساجي وروغن کشي با کيفيت ممتاز و تهية فرآورده هاي مرغوب ، پايين آوردن هزينة توليددرواحدسطح وتسهيل درعمليات زراعي و افزايش عملکرد وش . پيش بيني عملکرد در برنامه ، رشدي معادل 320 کيلوگرم وش در هکتار نسبت به سال پايه (1374ش ) است (ايران . وزارت کشاورزي ، ص 34ـ35). به رغم کاهش کيل (درصد الياف به وش ) که مهمترين عامل در
عملکرد به شمار مي رود، عملکرد پنبه طي سالهاي برنامه ، افزايش قانع کننده اي نداشت و به همين دليل از 1375 ش طرحي به نام “طرح پايدارپنبه “درکشوربه اجرادرآمد.
نتيجة اجراي اين طرح در 1378ش مطلوب و رضايتبخش بود به طوري که در سطح حدود 46 هزار هکتار پنبه کاري ، متوسط عملکرد پنبه به 900 ، 2 کيلوگرم در هر هکتار افزايش يافت . در پايان اين طرح ــ که به مدت پنج سال ادامه خواهد داشت ــ پيش بيني شده است که عملکرد متوسط کشور در سطح دويست هزار هکتار پنبه کاري به 250 ، 3 کيلوگرم در هر هکتار برسد ( گزارش بررسي دو دورة هشت ساله کشت پنبه در دهه هاي 1350 و 1370، ص 3).
تحليلي مقايسه اي که ادارة کل پنبه و دانه هاي روغني ايران از وضع پنبة کشور در سالهاي بعد و قبل از انقلاب اسلامي به عمل آورده ، حاکي از آن است که عملکرد پنبه در کشور طي سالهاي اخير نسبت به سالهاي قبل از انقلاب افزايش يافته است . براساس اين تحليل ، کاهش سطح کشت پنبه در کشور که بيشتر در استانهاي شمالي مصداق داشته و بر اثر تغيير در الگوي کشت پديدار شده ، بيشتر به مسائل بازرگاني پنبه ارتباط دارد که در اثر کوچک شدن اراضي زراعي ، جانشين شدن زراعتهاي رقيب و امکان کشت دو محصول در يک سال به وجود آمده است (همان ، ص 3ـ4).
منابع : ايران . وزارت کشاورزي . شوراي برنامه ريزي کشاورزي و آب . گروه برنامه ريزي زراعت ، برنامة پنجسالة دوم زراعت پنبه ، تهران 1376 ش ؛ تاريخچة پنبه در ايران . کرج : وزارت کشاورزي ، ادارة کل پنبه و دانه هاي روغني ايران ، 1377 ش ؛ گزارش دو دورة هشت سالة کشت پنبه در دهه هاي 1350 و 1370،کرج :وزارت کشاورزي ،ادارة کل پنبه و دانه هاي روغني ايران ، 1378 ش ؛ مرکز تحقيقات روستائي و اقتصاد کشاورزي ، گزارش اقتصادي پنبه ، تهران 1363 ش الف ؛همو،نگاهي به مسايل و مشکلات بازار پنبه در 1363 ، تهران 1363 ش ب ؛
2) افغانستان . واژة پنبه در افغانستان به دو صورت پخته (فارسي تاجيکي ) و پُمبَه (فارسي دري ) به کار مي رود. کشت پنبه در افغانستان در پيش از اسلام رواج داشته است . به نوشتة برخي منابع ، در اواخر قرن چهارم / دهم پوشاک پنبه اي در بُست ، هرات و کابل توليد و صادر مي شد ( حدودالعالم ، ص 103؛ ثعالبي ، ص 247؛ ادريسي ، ج 1، ص 196؛ ابن حوقل ، ص 450). بنابراين پنبه بايد در اطراف همين مراکز کشت
شده باشد.
از اوايل قرن سيزدهم / نوزدهم ، افغانستان ديگر صادر کنندة پوشاک پنبه اي نبود. در واقع صنعت فعال بافت پنبه منحصراً داخلي باقي مانده بود، اما در آخرين دهه هاي همين قرن افزايش تقاضاي صنعت پنبة روسيه انگيزه اي قوي براي کاشت پنبه در سرزمينهاي پست واحة آسياي مرکزي ، از جمله شمال افغانستان ، ايجاد کرد.
در جريان جنگ داخلي ، بازار روسيه سقوط کرد و کشت خشخاش به جاي پنبه در هرات رواج يافت (مارکووسکي ، ص 98ـ99). توليد پنبه در اطراف مزارشريف که در اواخر دهة 1300ش به طور قطع ناحية اصلي کشت پنبه در افغانستان بود، وضع بهتري داشت ، اما در 1309 ش هجوم ملخها بيشتر محصول را نابود کرد ( پمبه در افغانستان ، ص 5).
گام سرنوشت سازتر براي آيندة کاشت پنبه در افغانستان ، بنيانگذاري شرکت اتحادية ولايت شمالي در 1314 ش بود. اين شرکت خصوصي به رهبري مقتدرانة عبدالعزيز لندني (1279ـ1329ش )، بازرگان سرشناس کابل ، سياست برنامه ريزي منطقه اي را براي کشت پنبه ، براساس ترکيب رشد صنعتي و کشاورزي ، در افغانستان به اجرا درآورد (دوپري ، 1966، ص 3 به بعد؛ همو، 1973، ص 471 به بعد). ناحية انتخاب شده قَطغَن بود که دولت در آنجا هزاران هکتار زمينهاي باتلاقي و مالارياخيز را، در اطراف بغلان و قندوز، با بيگاري احيا مي کرد؛ شرکت قطعات زيادي از اين زمينهاي احيا شده را خريد و آنها را به اجاره داراني از نواحي مختلف واگذار کرد و آنان را ملزم ساخت که يک ششم (پس از 1327 ش /1948 يک دهم ) از زمينهاي مزروعي را به کاشت پنبه اختصاص دهند. بعلاوه ، شرکت برنامة جايگزين کردن پنبة تار بلند امريکايي ( گوسوپيوم
هيرسوتوم ) را به جاي انواع پنبة تار کوتاه ( گوسوپيوم هرباکيوم )، براي مثال غوزة قوقندي ، کوکَلّه (از کوک ترکي به معناي سبز + کلة فارسي به معناي غوزة پنبه = پنبة غوزه سبز)، و سياه چِگت (از چيگيت ترکي به معناي تخم پنبه = پنبة تخم سياه ؛ دورفر ، ج 3، ص 88؛ پمبه در افغانستان ، ص 4) در
پيش گرفت . پنبة تار کوتاه تقاضاي کمتر و کمتري در بازار جهاني پيدا کرد.
شرکت کوشيد تا بذر پنبة محلي را خريداري و 500 ، 2 تن بذر از نوع ممتاز وارداتي را به رايگان عرضه کند ( پمبه در افغانستان ، ص 7). به اين ترتيب با تأمين ذخاير پنبة
کاملاً مرغوب ، شبکه اي از ايستگاههاي جمع آوري مجهز به ماشينهاي پنبه پاک کني و روغن کشي وارد شده از اتحاد جماهيرشوروي (و بعدها از بريتانياي کبير) بنيان گذاشت .
الياف پنبه به بازارهاي خارجي (اتحاد جماهير شوروي ،
آلمان ) و همچنين به بازار داخلي که پس از تکميل دو کارخانة پنبه در جبل السراج (1316 ش ) و پُلِ خُمري (1321 ش ؛ رجوع کنيد به ادامة مقاله ) رونق يافته بود، فروخته مي شد و پنبه به
“طلاي سفيد” قطغن و عنصر اصلي در تجارت خارجي افغانستان تبديل شد.
در نيمة دهة 1310ش / 1930 چندين شرکت تجاري ديگر تأسيس شد و رسماً پيگيري سياست مشابه در ساير مناطق مستعد افغانستان را به عهده گرفت (حسن خان ، ص 33 به بعد)، اما هيچ پيشرفت مهمي در کاشت پنبه در خارج از قطغن روي نداد. سرانجام شرکت اتحادية شمالي انحصار تجارت پنبة خام را به دست آورد و به نام شرکت پنبه معروف شد.
نمودار توليد از يک سو صعود ناگهاني تا نيمة دهة 1350ش / 1970، و از سوي ديگر تغيير شديد محصول از يک سال تا سال بعد را نشان مي دهد.
از زمان برنامه ريزي اقتصادي در 1335 ش ، پنبه همواره بالاترين اولويت را در سياست توسعة ملي افغانستان داشته است . دولت ، نخست از طريق ملي کردن نسبي شرکت پنبه که بسيار پرسود بود، تمام امور توليد پنبه را در اختيار گرفت . بعدها، در پي کودتاي جمهوريخواهان در 1352 ش ، شرکت که در 1340 ش به “سپين زر” (“طلاي سفيد” به زبان پشتو) تغيير نام داده بود، کاملاً ملي شد (سديد، ص 17). سپس مقامات دولتي سياست التقاطي اعمال فشار (کاشت اجباري ) و متقاعدسازي (برنامه هاي توسعة کشاورزي ، حمايت از قيمت ) را در پيش گرفتند تا به اهداف توليدي خود دست يابند و گاهي بيش از آنچه انتظار مي رفت موفق بودند. در نيمة دوم دهة 1350ش / 1970 پنبه دومين محصول عمده پس از گندم ، و عمده ترين محصول فروشي در سراسر ولايت هلمند بود (ايالات متحده . آژانس توسعة بين المللي ، ص 58 به بعد، 110). هرچند مدرک کافي وجود ندارد، روند مشابهي در درة هريرود مرکزي در اطراف هرات و در واحة سفلاي بلخاب در غرب مزار شريف ، بويژه در اطراف شورتپه ، روي داد.
شرکت دولتي بذر افغان در 1364 ش /1985 و 1365 ش /1986، بترتيب 883 ، 6تن و 901 ، 5 تن بذر از دو مزرعة نمونه در مارجه (هلمند) و لَرخابي (بغلان ) عرضه کرد. کاشت انواع بومي به طور رسمي در همة چهار ناحية عمدة کاشت تجاري پنبه ممنوع شد و امروزه فقط در نواحي مرزي به جا مانده است .
از آنجا که دولت باني بيشتر پيشرفتهاي دهه هاي 1340 و 1350ش بود، شگفت آور نيست که کاهش قدرت دولت و از دست دادن نظارت بر چندين ناحية عمدة توليدي در دهة 1360ش ، سبب کاهش شديد کشت و توليد پنبه بوده باشد.
پنبه در افغانستان عمدتاً محصولي تابستانه و آبي است . برعکس ايران ، پنبة ديمي در افغانستان محصولي حاشيه اي است که به نقاط معيني در دامنه هاي پست کوهستاني در بخش شمالي کشور محدود مي شود. در تمام مناطقي که به اندارة کافي پست اند و متوسط دما در سردترين ماه سال به زير صفر نمي رسد، اين شرايط تأمين مي شود. بنابراين پنبه در بيشتر دره هاي کوهستاني ، از جمله حوضة کابل ، قابل کشت نيست ؛ اما در درة پست تر ناحية کوهستان در شمال کابل ــ که کشت پنبه زماني در آن متداول بود ــ قابل کاشت است (لرد، ص 528؛ واويلوف و بوکينيچ ، ص 390؛ بل ، ص 273).
افزايش قيمت پنبة خام در 1359ش حدود 20%، 1362ش حدود 60% و 1367ش حدود 100% بوده است . با وجود اين ، از آنجا که اين افزايشها در عمل براي بازگرداندن کشت پنبه
به سطح پيشين آن کافي نبود، مقامات افغاني قوانين تشويقي
جديدي وضع کردند؛ براي مثال ، توزيع کالاهاي اساسي
(شکر، روغن خوراکي ، صابون و غيره ) با قيمت يارانه اي
به همة کشتکاران پنبه و تحويل يک تُن کود در برابر هر
يک تُن پنبة توليد شده ( پلان انکشاف ، ص 25). از سوي
ديگر، گزارش شده است که چندين فرمانده مجاهدان افغاني
به کشاورزان فرمان داده اند که به جاي پنبه گندم بکارند.
بنابراين کاشت پنبه به يکي از مهمترين برگهاي برنده در کشمکش قدرت در افغانستان تبديل شد که از اهميت واقعي آن براي اقتصاد ملي کشور، هم به عنوان منبع فعاليت صنعتي و هم به عنوان يکي از اقلام اصلي تجارت خارجي ، فراتر مي رفت .
پنبه به اساس و پاية انواع مصنوعاتي تبديل شده است که بر روي هم تنها شاخة مهم بخش صنعتي کوچک افغانستان را تشکيل مي دهند. اما تنوع صنعتي ، همراه کاهش اخير توليد پنبة خام ، در سرتاسر دو دهة گذشته به زوال نسبي اين شاخه منجر شده است . صنايع پنبة افغان به دو گروه اصلي ، صنايع پنبه پاک کني و فرآوري بذر و صنايع نساجي ، قابل تقسيم است . صنايع پنبه پاک کني (حلاجي ) و فرآوري بذر تا اواخر دهة 1350ش / 1970 به طور منظم گسترش يافت تا پاسخگوي افزايش محصول پنبة خام باشد. کارخانة پنبه پاک کني گِرِشک (در ولايت هلمند) آخرين کارخانه اي بود که در آبان 1357 افتتاح شد. در مقايسه با نواحي هرات و هلمند که بتازگي تجهيز يافته اند و امکانات صنعتي در آنها فقط در يک يا دو مکان متمرکز شده است ، در نواحي قديمتر کشت پنبه در افغانستانِ شمالي شبکه هاي وسيعِ مراکز صنعتيِ کوچک وجود دارد که هر يک از آنها بر مرحلة متفاوتي از فرآوري پنبه متمرکز است . اما بايد يادآور شد که بهترين اطلاعات موجود دربارة باکترياي مرکزي در حوالي مزار شريف از اوايل دهة 1350ش / 1970 است ؛ دوره اي که در آن چهار شرکت خصوصي پنبه پاک کني در اين منطقه بشدت با يکديگر رقابت مي کردند و اين رقابت به زياده روي در خريد تجهيزات منجر شد. هنگامي که اين شرکتها در 1353ش در يکديگر ادغام و به يک شرکت دولتي تبديل شدند، واحدهاي صنعتي بسياري تعطيل شد. به هرحال تصوير روشني از موقعيت فعلي در دست نيست (ناتان ، ص 3، 104).
نساجي ، مهمترين صنعت توليدي در افغانستان ، در اختيار پنج کارخانة دولتي است ؛ سه کارخانة قديمتر پنبه در افغانستان ، همچنين دو کارخانة ديگر که بزرگترين کارخانه هاي افغانستان اند، به “شرکت نساجي افغان ” وابسته اند که در حدود 55 تا 60% کل توليد ملي الياف پنبه را توليد مي کند و در دهة 1360ش / 1970 نمايندگيهاي فروش در سراسر کشور، دست کم يک نمايندگي در هر ولايت ، را اداره مي کرد.
پيشرفت صنعت نساجي ملي سبب کاهش صنايع دستي سنّتي شده است ( رجوع کنيد به گروتسباخ ، ص 249)، اما اين صنعت نبايد ناديده گرفته شود: در ارزيابيِ 1353ش در يازده ولايت ، شامل همة ولايتهاي عمدة کشت پنبه و بيشتر ولايتهاي پرجمعيت ، بيش از پنج هزار کارگاه توليد کالاي پنبه اي دستباف با مجموع بيش از ده هزار بافنده سرشماري شد.
کاهش بافت دستي پنبه پيش از ايجاد صنعت نساجي ملي شروع شد، يعني در اوايل قرن سيزدهم / نوزدهم که پارچه پنبه اي وارداتي به طور روزافزوني در دسترس قرار گرفت .
دهها سال است که ارزش واردات پارچة پنبه اي بسيار پايينتر از صادرات پنبة محلوج است . واردکنندگان عمدة پنبه افغانستان کشورهاي سوسياليستي اروپا و اتحاد جماهير شوروي بودند که کشور اخير، بجز سالهاي معدودي ، بزرگترين بازار پنبه افغان در قرن چهاردهم / بيستم بوده است . پيش از 1359ش / 1980 آلمان غربي و بريتانياي کبير نيز مقدار قابل ملاحظه اي از پنبة افغانستان را، هر چند کمي نامنظم ، وارد کردند. هيچ نوع پارچة پنبه اي بافته شده در محل ، از افغانستان صادر نمي شود.
منابع : ابن حوقل ، کتاب صورة الارض ، چاپ کرامرس ، ليدن 1967؛ ] محمدبن محمد ادريسي ، کتاب نزهة المشتاق في اختراق الا´فاق ، قاهره ، بي تا. [ ؛ پلان انکشاف اقتصادي و اجتماعي سال 1367 ، کابل 1367 ش ؛ پمبه در افغانستان ، کابل ?] 1334 ش [ ؛ ] عبدالملک بن محمد ثعالبي ، لطائف المعارف ، ترجمة علي اکبر شهابي خراساني ، مشهد 1368 ش ؛ حدودالعالم من المشرق الي المغرب ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران 1340 ش [ ؛ حسن خان ، “پمبه در افغانستان “، مجلة اقتصاد (کابل )، ش 217 (1319 ش )، ص 23ـ35؛ ع .ر.سديد، “پمبه در افغانستان “، جغرافيا (کابل )، 2/1 (1343 ش )، ص 1ـ22؛
3) سرزمينهاي عرب زبان . در دورة فتوحات مسلمانان ، چون گذشته ، پنبه از هند به نواحي شرقي ايران و سرزمينهاي مجاور آن وارد مي شد. در اين دوره ، پنبه در همه جا کشت مي شد و صنعت شکوفاي آن در اين نواحي کالاها و فرآورده هاي پنبه اي توليد مي کرد. جغرافيدانان مسلمان در وصف اقتصاد اين سرزمينها در دورة عباسيان ، به طور خاص از فرآورده هاي پنبه اي سخن مي گويند، و دلايل کافي اين فرض را ثابت مي کند که مراکز صنعتي از پنبه اي که در همين نواحي کشت مي شد استفاده مي کردند.
در پايان قرن سوم و آغاز قرن چهارم هرچند در بين النهرين عليا پنبه کشت مي شد، اما شامات و فلسطين بخش جديدي در کشاورزي ايجاد کردند. اصطخري ، در نيمة اول قرن چهارم ، مي نويسد که در اکثر سرزمينهاي رأس العين ، در بين النهرين عليا، پنبه کشت مي شد (ص 74). ابن حوقل (ص 222) از کشتزارهاي پنبه و فرآورده هاي پنبه در شهر عَرَبان در همين استان و مقدسي (ص 145) از کشت پنبه در ناحية حرّان سخن به ميان مي آورد. در قرن چهارم در ولايت حلب و در فلسطين ، در منطقة حُولَه و در جولان نزديک بانياس * پنبة زيادي کشت مي شد. از وصف مقدسي (ص 180) دربارة فلسطين مي توان نتيجه گرفت که در حوالي بيت المقدس نيز پنبه کشت مي شده است . در نوشته اي از ابن حوقل دربارة نواحي منتهي اليه بين النهرين مشخص مي شود که حاکمان محلّي دولت و مزارع وسيعي ايجاد کردند و به توليدات کشاورزي صنعتي همچون پنبه پرداختند، در نتيجه کشت پنبه در اين نواحي افزايش قابل توجهي يافت . گرچه ابن حوقل از حَمدانيان نام مي برد (ص 213)، اما دلايلي بر اين که خاندانهاي ديگري نيز در اين کار دست داشته اند وجود دارد. در هر صورت ، به نسبت کل محصولات کشاورزي در اين سرزمينها کشت پنبه نقش نسبتاً کمتري داشته است . ابن حوقل مشخص مي سازد که پنبه از ناحية بين النهرين عليا به شام وارد مي شده است (ص 222).
پاپيروسهاي متعددي حاکي از آن است که کشت پنبه در مصر در قرون دوم تا چهارم نيز انجام مي شده است ؛ اسناد تاريخي به کشت پنبه در زمان حکومت فاطميان اشاره مي کند. به گفتة ادريسي (ج 1، ص 315ـ316)، حتي در اين دوره ،
پنبه از مصر به ليبي صادر مي شد. از طرفي ، بسياري اسناد
و مدارک يهودي ـ عربي در جِنيزَه حاکي از آن است که از
نيمة دوم قرن پنجم و نيمة اول قرن ششم پنبه و کالاي پنبه اي
از سيسيل (صقليّه ) و بخصوص از شام و فلسطين (به مصر) وارد مي شده است .
شواهد مشابهي حاکي از آن است که در همين دوره در کشور مغرب نيز پنبه تقريباً در همه جا ولي به ميزان نسبتاً کمي کشت مي شده است . ابن حوقل به کشتزارهاي پنبه در مناطق تونس و مَسيلَه در الجزاير اشاره مي کند (ص 73ـ74، 85ـ86). ابوعبيد بکري نيز به کشت پنبه در استان مسيله اشاره نموده در وصف خود از مُستَغانِم ، در نواحي غربي الجزاير، از آن مشروحتر و بيشتر سخن مي گويد. طبق نقل جغرافيدانان مسلمان ، در مراکش ، در نواحي فاس ، تادله ، بصره و کورت پنبه کشت مي شده است . در قرن چهارم در اندلس و در اشبيليه (سويل ) و در ناحية وادي آش (گواديخ ) تا شرق غرناطه (گرانادا) نيز پنبه کشت مي شده است .
در دوران جنگهاي صليبي کشت پنبه تا حد زيادي در شامات ، بخصوص در استانهاي شمالي ، گسترش يافت . قراردادهاي بين ونيز و حکمرانان ايوبي حلب و صهيون حاکي از صادرات پنبه از قلمرو اين حکمرانان است . با اين حال ، رشد و ترقي کشت پنبه در سوريه مي بايست بعدها، يعني پس از سقوط دولتهاي صليبي ، اتفاق افتاده باشد. وقتي کشاورزان بازار پر رونق شهرهاي صليبيون را از دست دادند، بازار غله اشباع شد و در نتيجه آنان دوباره به کشت پنبه روي آوردند. پيشتر در 703/ 1304 بعضي از نمايندگان بازرگاني ونيز به ديدار حاکم مملوک ايالت صَفَد رفته بودند تا با او دربارة تجارت پنبه مذاکره کنند، زيرا کشت پنبه به ميزان قابل ملاحظه اي در قلمرو حکومت وي افزايش يافته بود. کاهش جمعيت به سبب طاعون و کاهش تقاضاي غلات که همچنان ادامه داشت اين رشد را تسريع کرد، به طوري که صادرات پنبة شام بخش مهمي از تجارت خاور نزديک گرديد.
مارکوپولو، در اواخر قرن هفتم / سيزدهم ، نقل مي کند که در استان موش و ماردين مقدار بسيار زيادي پنبه کشت و توليد مي شد، که در صنايع پارچه بافي آنجا به کار مي رفت (ج 1، ص 60ـ61). حمدالله مستوفي ، در نيمة اول قرن هشتم ، نيز از کشت پنبه در ناحية ماردين ، و ديگران از کشت پنبه در نواحي ديگر از جمله نواحي بازَبدي ‘، برطلّي ، اِربيل در بين النهرين عليا و حومة ولاشجرد (بلاشگرد) سخن مي گويند (ص 105ـ106). جوزپه باربارو ، که در 879/ 1474 به سراسر اين نواحي مسافرت کرده است ، نيز به کشت پنبه و کارخانجات و منسوجات پنبه اي در ماردين و همچنين کشت پنبه در ناحيه حِصن کيفا اشاره مي کند. مقررات مالي اوزون حسن بر وجود صنايع پنبه در اورفه ، عربگير و ارزنجان ــ شهرهايي که امروزه بخشي از ترکيه است ــ دلالت دارد. در عراق آن روز پنبه در نواحي بغداد، کوفه و حِلّه کشت مي شد.
در مصر نيز از نيمة قرن هفتم / سيزدهم توليد پنبه افزايش يافت ، هرچند همچنان از سودان نيز پنبه وارد مي کردند. سيمون سيمونس ، زاير ايرلندي که در 723/ 1323 از منطقة فُوَّه در دلتاي غربي عبور کرد، کشتزارهاي پنبه اي را که در آن نواحي مشاهده کرده بود وصف مي کند؛ سپس امانوئل پيلوتي ، در آغاز
قرن نهم / پانزدهم ، نقل مي کند که در اين دوره پنبه بهترين توليد و فرآوردة استان الغربيه (در مصر) است . آرنولد فون هارف ، جهانگرد آلماني ، در اوايل قرن دهم / پايان قرن پانزدهم در مسير خود از قَطيه و غَزّه کشتزارهاي پنبه را مشاهده کرده است . در اواخر قرون ميانه ، مصر هم توانست به اروپا پنبه صادر کند.
با وجود اين ، در اواخر قرون ميانه ، در خاورميانه هيچ کشوري به اندازة شام در کشت و توليد پنبه نقش نداشت و حجم توليد آن نيز در مقايسه با ساير غلات به اندازة اين کشور مهم و قابل بررسي نبود. شام مقادير بسيار زيادي پنبه به اروپا صادر مي کرد، و در اروپا پنبه به عنوان مادة خام جهت رونق صنعت پارچه هاي نخي در لومباردي و جنوب آلمان به کار مي رفت . مراکز کشت پنبه حلب ، حَماة و مناطق شمالي فلسطين بود. در شمال شام ، بخصوص در مناطق جَبَله ، عازاز و سَرمين (که ايتالياييها آن را سيامو مي خواندند و با شام اشتباه مي گرفتند)، و در فلسطين در دشتهاي آکره و درة يزرعيل پنبه کشت مي شد. با اينهمه ، در طرابلس ] شام [ و سواحل لبنان نزديک بيروت ، صيدا و صور نيز پنبه کشت مي شد. در سفرنامه هاي زايران مسيحي ، از کشت پنبه نزديک يافا و رَمله نيز ياد شده است . در اردن (قديم ) در عجلون پنبه کشت مي شده است . طبق > راهنماي بازرگانان < ، اثر پگولوتي ، پنبة حَماة بهترين نوع پنبه بوده که جداول قيمتهاي بازارِ ونيز هم اين را ثابت مي کند، اما انواع پنبة سوريه در اروپا از پنبة کشورهاي ديگر چون ترکيه ، قبرس ، مصر و جزيرة مالت مرغوبتر و مقبولتر بود. اين نوع پنبه به دليل الياف بلندتر و انعطاف پذيرتر بيشتر مورد توجه قرار مي گرفت . بخشي از پنبة سوريه محصولات و صنايع پنبه اي (بخصوص بوکاسِن برگرفته از بوغاسي ترکي ) را تغذيه مي کرد که در بعلبک ، در روستاهاي لبنان تا شرق طرابلس و روستاهاي نزديک حلب رونق فراوان داشت . با وجود اين ، به نظر مي رسد که اين صنعت فقط بخش کمي از توليد پنبه اين کشور را به کار مي گرفت ، و در حقيقت بيشترين بخش آن به خارج صادر مي شد. از اوايل قرن دهم / پايان قرن پانزدهم بيشترين خريداران پنبه تاجران ونيزي بودند، در حالي که بازرگانان جنوايي بخصوص پنبة بالکان و يا ترکيه را ــ که در ايالتهاي قونيه و سيواس کشتزارهاي وسيع و مهمي داشت ــ خريد و فروش مي کردند. بازرگانان کاتالونيايي که در آغاز قرن نهم / پايان قرن چهاردهم هنوز پنبة زيادي از سوريه مي آوردند، از قرن نهم /پانزدهم پنبة مورد نياز خود را به طور خاص از سيسيل تأمين مي کردند. وِنيز هر ساله دو گروه از تجار پنبه بافي را به سوريه مي فرستاد. از اسناد آرشيوهاي ايتاليا نتيجه مي گيريم که در دوره هاي مناسبات حسنه ، ونيزيها، علاوه بر مقداري نخ پنبه ، هر ساله هشت هزار کيسه گوني (عدل ) مواد خام پنبه از سوريه وارد مي کردند.
آمار ثبت شده در فلسطين در 932/ 1525ـ1526 و 963/ 1555ـ 1556، حاکي از توليد حجم عظيم پنبه در جليله و همچنين در ناحية يافا بعد از فتح اين سرزمينها به دست عثمانيهاست . در واقع ، سوريه همچنان به مصر و ساير کشورها تا اوايل قرن سيزدهم / پايان قرن هجدهم پنبه صادر مي کرد. در مصر در اوايل قرن سيزدهم / آغاز قرن نوزدهم ، در حوالي دَمَنْهور، در ساحل غربي نيل ، و در استانهاي سَمَنود و منصوره ، در ساحل شرقي نيل ، پنبه کشت مي شد، ولي کشتزارهاي پنبه خيلي وسيع نبود. لويي الکسي ژومل در قاهره “گونه “اي پنبه کشف کرد که از نظر الياف بلند و قوي از ساير انواع متمايز بود و به کمک محمدعلي پاشا به کشت اين نوع پنبه پرداخت . از آنجا که اين گونة جديد به نسبت ساير انواع به قيمت گرانتري به اروپا برده مي شد، از 1237/ 1822 در بخش وسيعتري ، بخصوص در ساحل شرقي نيل ، کشت مي شد. با حمايت مالي محمدعلي ، متخصصان کشت پنبه همواره به مصر دعوت مي شدند و در 1246/ 1830 نوعي آيين نامة کشاورزي (لايحة زراعة الفَلاّ ح ) مشتمل بر دستورالعملها و راهنماييهاي مشروح براي کشت پنبه منتشر شد، اما افزايش فوق العادة کشت پنبه در مصر تنها در 1277/ 1860، وقتي جنگهاي داخلي امريکا قيمت پنبة مصري را بالا برد و موجب توسعة کشت آن گرديد، آغاز شد. از اين زمان به بعد کشت پنبه در کشاورزي مصر مقام اول يافت .
منابع : ] ابن حوقل ، کتاب صورة الارض ، چاپ کرامرس ، ليدن 1967؛ محمدبن محمد ادريسي ، کتاب نزهة المشتاق في اختراق الا´فاق ، قاهره بي تا.؛ ابراهيم بن محمد اصطخري ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخويه ، ليدن 1967؛ حمدالله بن ابي بکر حمدالله مستوفي ، کتاب نزهة القلوب ، چاپ گي لسترنج ، ليدن 1915، چاپ افست تهران 1362 ش ؛ محمدبن احمد مقدسي ، کتاب احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم ، چاپ دخويه ، ليدن 1967 [ ؛
مصر در دورة معاصر . تا 1328/1910 يک چهارم اراضي مزروعي مصر به کشت پنبه اختصاص داشت و 1ر80% کل صادرات را محصول پنبه تشکيل مي داد. منتقدانِ ملي گرا انگلستان را ــ که از 1300/1882 بر مصر تسلط يافته بود ــ به سبب تبديل اين کشور به کشتزار بسيار گستردة پنبه و در نتيجه ، آسيب پذيري اقتصاد مصر مقصّر مي دانند ( > دايرة المعارف خاورميانة معاصر < ، ذيل “Cotton” ).
طي دهه هاي 1310ش / 1930 و 1320ش / 1940 به رغم رشد اساسي صنعت ، بويژه صنايع نساجي ، کشت و صادرات پنبه همچنان بزرگترين بخش اقتصادي بود (بنين ، ص 318). طي سالهاي 1302ـ1331ش / 1923ـ1952 کشتيراني ، راه آهن و خدمات شهري در قاهره و بندر اسکندريه ــ که چهره اي اروپايي پذيرفته بود ــ براي تسهيل حمل و نقل و صادرات اين محصول توسعه يافت (همانجا). آسيب پذيري نظام اقتصادي تک محصولي مصر، که کاملاً به محصول پنبه وابسته بود،
در بحران اقتصاد جهاني در سالهاي 1308ـ1313ش / 1929ـ 1933، نمايان شد. کاهش کم سابقة بهاي پنبه سطح زيرکشت پنبه را ــ که در 1308ش / 1929 به 841 ، 1 هزار فدّان مي رسيد ــ به 094 ، 1 هزار فدان در 1311ش / 1932 کاهش داد.
پيامد رکود فعاليتهاي زراعي و تجاري پنبه ، سيل مهاجرت روستاييان و کشاورزان بيکار به شهرهاي مصر و تشديد بحرانهاي سياسي ـ اجتماعي بود ( تاريخ معاصر کشورهاي عربي ، ج 2،ص 137).
در جنگ جهاني دوم زمينهاي زيرکشت پنبه به نصف کاهش يافت و کشت غلات جانشين آن شد، زيرا در آن سالها مصر مرکز کمک رساني نيروهاي انگليس در خاورميانه جهت پشتيباني متفقين تلقي مي شد (همان ، ج 2، ص 145). در حال حاضر، توليد پنبه همچنان اهميت حياتي خود را در اقتصاد مصر حفظ کرده است . اين محصول منبع درآمد کشاورزان و مادّة خام صنايع نساجي ، مهمترين بخش صنعت مصر، و اشتغال زا و تأمين کنندة ارز خارجي کشور است .
پنبه در مصر محصولي تابستاني است که در مناطق حاصلخيز اطراف رود نيل کشت مي شود. پنبة مصر در بلندي الياف ، شهرت جهاني دارد. انواع گوناگون آن عمدتاً در شمال غرب منطقة دلتا، فيوم و شمال و جنوب بني سُوَيْف ، سيوط ، سوهاج و مينيا کشت مي شود (معوّض ، ص 10ـ11؛ تکيه اي ، ص 46ـ 47؛ رفعتي ، ص 42ـ43). برابر آخرين آمار در 1378ش / 1999، 267 هزار تن پنبه از سطحي برابر 294 هزار هکتار با کيل 909 (کيلوگرم در هکتار) توليد شده است . طي دو دهة اخير ميزان توليد، و سطح زيرکشت پنبة مصر و همزمان صادرات اين محصول روند نزولي داشته است ، که ناشي از نارضايتي فزاينده نسبت به پنبة مصري در بازارهاي عمدة جهاني آن ، ژاپن و ايتاليا، است (کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، ص 62؛ معوّض ، ص 9).
منابع : تاريخ معاصر کشورهاي عربي : 1917ـ1970 ، ويرايش د.ر. فوبليکوف و ديگران ، ترجمة محمدحسين شهري ، تهران 1360ـ 1361 ش ؛ مهدي تکيه اي ، مصر ، تهران : وزارت امور خارجه ، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي ، 1375 ش ؛ محمدرضا رفعتي ، بازار جهاني پنبه ، تهران : موسسة مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني ،1370 ش ؛
4) قلمرو عثماني . واژة پنبه در لهجه هاي ترکي شرقي پَخته يا بخته (رادلف ، ج 4) آمده است . در ترکي اويغوري واژة کبز براي پنبه معمول است که به صورت بِز ، براي پارچه هاي پنبه اي زبر، در لهجه هاي ديگر ترکي معمول شده است .
ترکان اويغور با ادامة سنت کشت و صنعت پنبه در آسياي مرکزي ، به توليد پنبه پرداختند و چنانکه در منابع چيني قرن سوم / نهم ضبط شده است ، منسوجات پنبه اي را به چين صادر مي کردند (هاميلتون ، فهرست ، ذيل “Po-tie” ). در دوران سلجوقيان توليد و صنعت پنبه ظاهراً در آسياي صغير رواج قابل توجهي داشت ، به طوري که در اين ناحيه شهرهاي عمده بازارهاي پنبه (براي نمونه رجوع کنيد به بازار پنبه فروشان در قونيه ،افلاکي ، ص 618) و کاروانسراهاي منسوجات پنبه اي داشتند (براي الخان البزّازي در سوق البزازين در قرشهر رجوع کنيد به تمير ، ص 23). به نوشتة ابن بطوطه (ج 2، ص 425) در 733 پارچه هاي الياف پنبه اي با حاشية زربفت از لاذق (لئوديکائون ـ ليکوس ، دِنيزلي امروزي ) در سراسر آناطولي مشهور، و تا قرن نهم اين شهرت همچنان باقي بود (عاشق پاشازاده ، ص 52).
گرچه بازارهاي اروپايي پنبة با کيفيت بهترِ توليد شمال سوريه (حماة و حلب ) و انواع توليدات سيسيلي و قبرسي را ترجيح مي دادند (هيد ، ج 2، ص 463)، اما بخش عمدة پنبة وارداتي به اروپا در قرون هشتم و نهم از بنادر شرقي و جنوبي آناطولي تأمين مي شد (همانجا؛ شر ، ص 2335؛ مازائوي ، فصل 2). در سرزمينهاي ساحلي اين بنادر هم پنبه کشت مي شد. جزيرة کيوس / خيوس مرکز مهم صدور پنبة آناطولي بود و جنواييها در اين دوره پنبة ترکيه را از طريق اين جزيره به ديگر کشورهاي اروپايي و حتي مغرب صادر مي کردند (هيرز ، ص 393). در طول اين دوره ، ونيز کوشيد تا واردات و توزيع پنبة وارد شده به غرب را در انحصار خود درآورد.
در قرن دهم / شانزدهم صنايع پنبه در فرانسه و انگلستان رشد سريع خود را آغاز کرد. فرانسه و آلمان و هلند که از دولت عثماني امتيازات تجاري ويژه اي دريافت کرده بودند، مستقيماً پنبه را از شرق وارد کردند و صنايع پنبة ايتاليا را در قرن يازدهم / هفدهم از ميدان رقابت خارج ساختند. جنگ قبرس (978ـ 979/ 1570ـ1571) را مي توان به عنوان نقطة عطفي براي سقوط تجارت ونيز قلمداد کرد.
قبل از 1215/ 1800 صنايع پنبه اي بسيار فعال با قابليت بالا در آناطولي وجود داشت . غير از تقاضاي روزافزون اروپاييها و صرف نظر از خريد و فروش داخلي ، نياز دولت به توليدات پنبه براي نيروي دريايي و ارتش نيز يکي از عوامل مهم توسعة توليد پنبه و بويژه توسعة انواع مخصوص منسوجات پنبه اي بوده است . در بعضي مناطق تا ده برابر افزايش توليد پنبه نيز مشاهده مي شد. در هيچ موردي ، در دورة قبل از قرن سيزدهم / نوزدهم ، تغييري به سوي تک محصولي کردن حاصل نشده است .
گونه هاي متنوع پنبة هندي ( گوسوپيوم هرباکيوم ) که اصطلاحاً پنبة “يرلي ” (محلي ) خوانده مي شد، خود را با شرايط خاک و آب و هواي اين مناطق وفق داده بود، و تا قرن سيزدهم / نوزدهم در آسياي صغير کشت مي شد. در نيمة اول قرن سيزدهم / نيمة دوم قرن نوزدهم گونه هاي امريکايي و اروپايي در آسياي صغير و بالکان شناخته و کشت شد. با وجود اين ، در 1320ش / 1941، 90 تا 95% توليد پنبه در غرب آناطولي و ناحية اَدَنَه را هنوز هم گونه هاي محلي تشکيل
مي داد (بروک ، ص 242ـ249؛ > تاريخ زراعت ترکيه < ، ص 129ـ 135).
در قرن نهم / پانزدهم جلگه هاي ساحلي بين دراما و قره فريه (ورويا) و وُدِنا به منطقه اي مهم براي کشت و توليد پنبه در روم ايلي تبديل شد. در 1163/1751 کنسول ونيزي ، کويداس مجموع پنبة خام صادرشده از اين منطقه را سيزده هزار عدل تخمين زده است . بازار پررونق پنبه در اين منطقه در نيمة دوم قرن دوازدهم / هجدهم ظاهراً عامل تغيير و تبديل کشت برنج به پنبه ، احياي زمينهاي جديد براي کشت پنبه ، توسعة “چِفْتْلِک “هاي (مزارع ) بزرگ و سودآوري کشاورزي ، و رشد و شکوفايي “اعيان “هاي بزرگ همراه با افزايش نظارت بر اين زمينها بوده است .
صاحبان توليدات پنبه اي در شهرهاي بزرگ که از مناطق توليد پنبه دور بودند، معمولاً با نخ وارداتي نياز خود را تأمين مي کردند ( بورسه احتساب ، دوم ، ص 7، 33). طبق مقررات ، نخ وارداتي بايد مستقيماً از طريق واردکنندگان در اختيار بافندگان قرار مي گرفت . اين مقررات فروشندگان نخ پنبه شهر را از فروش دوبارة نخ وارده به تاجران منع مي کرد، و اين معياري براي جلوگيري از بالارفتن قيمت و به هم خوردن نظام قيمت گذاري بود. اما قيمتهاي بهتري که اروپاييان پيشنهاد مي کردند، تاجران محلي را وسوسه مي کرد تا اين کالاها را قاچاقي به تاجران و خريداران خارجي بفروشند. دولت با جدّيت مي کوشيد که مانع اين عمل گردد (فاروقي ، فصل 2، ص 73ـ74).
مهمترين مسئله براي فروشندگان منسوجات پنبه اي حفظ حق انحصار فروش خود در شهرها و حمايت از آن بود. کالاهاي تکميل شده ، ساختة محل يا وارداتي ، مي بايست طبق مقررات به فروشندگان نخ پنبه در شهرها فروخته مي شد (اولوچاي ، سندهاي ش 16، 43، 44، 48، که همه متعلق به قرن يازدهم / هفدهم است ). در مَغْنيسا از حق انحصار بزازها که حکم سلطان را به دست آورده بودند، حمايت مي شد و ارمنيهاي ايراني از داشتن فروشگاه و رقابت با فروشندگان محلي آن شهر محروم مي گرديدند (همان ، سند ش 61؛ قس رفيق ، ص 40ـ41). بزازها نيز مراقب رعايت معيارها در اندازه و کيفيت و رنگهاي به کار رفته در توليد پنبه بودند. نمايندگان دولت در بازار منسوجات پنبه (بوغاسي پازاري ) کالاها را بازرسي و مهر مي کردند.
دولت عثماني براي بهتر شدن کيفيت پارچة بادبانهاي نيروي دريايي (اوزون چارشيلي ، 1948، ص 515)، و نخ پنبة خام براي طناب کشتي و لباس زير براي سربازان در استانبول (همو، 1943، ج 1، ص 282ـ284) سفارشهايي به مراکز توليدي مي فرستاد. سفارشهاي دولت که شامل توليد پارچه هاي پنبه اي با کيفيت بالا در يک زمان محدود بود، در مراکز توليد پنبه تغييراتي در مقدار توليد، قيمتها و حتي در سازماندهي توليدات به وجود آورد. اين وضع غالباً مناطقي را که به پايتخت عثماني نزديکتر بودند يا از طريق دريا به آنجا متصل مي شدند تحت تأثير قرار مي داد (اوزون چارشيلي ، 1948، همانجا؛ فاروقي ، ص 65ـ72).
مراکز صادراتي . با اطمينان مي توان گفت که در قلمرو عثماني ، بعد از توليدات چرمي ، صنعت و توليدات پنبه و پارچه بافي با بيشترين ظرفيت صادراتي از مهمترين صنايع بخصوص در آناطولي غربي و سوريه و نواحي تالابي بين النهرين ، و مقدونية جنوبي به شمار مي رفت . اين صنعت پايه و رکن رونق اقتصادي و توسعة مدني در قلمرو عثماني تا قرن سيزدهم / نوزدهم بود. هزينة بالاي حمل و نقل پنبة خام موجب تمرکز صنايع پنبه اي در مناطق نزديک به بخشهاي توليد پنبه شد، در حالي که کالاهاي پنبه اي و منسوجات ظريف و گرانقيمت “بوغاسي ” و “دولْبند” و همچنين پارچه هاي ارزانقيمت ، کرباس ، و “آستر” و نخ پنبه اي از راه زمين يا دريا به تمام اروپا و مناطق عثماني فرستاده مي شد.
در قرون نهم و دهم / پانزدهم و شانزدهم ، آناطولي غربي از نظر ميزان صادرات پنبه مقام اول را داشت . در اين دوره ، شهرهاي فعال اين منطقه برغمه ، مغنيسا، تيره ، و چند شهر ديگر بود. تيره به توليد پارچة مخصوص بالش و تشک ، “آلاجه ” (پارچة راه راه ) و همچنين نخ (طناب ) پنبه اي که “رشتة تيره ” يا “تيره ” ناميده مي شد، معروف بود. برغمه در توليد پارچه براي نيروي دريايي شهرت داشت . در قرن دهم / شانزدهم مناطق انطاليه و سلفکه ـ موت ، در ساحل مديترانه ، بزرگترين مناطق کشت پنبه و توليد پارچه هاي پنبه اي به شمار مي آمدند (فاروقي ، ص 96ـ97).
حلب ، انطاکيه (پارچه هاي پنبه اي انطاکي )، کليس ، عينتاب (غازي آنتپ ) و مَرْعَش از نواحي مهم ديگر در صنعت پنبه با ظرفيت بالاي صادرات بودند. توسعة تجارت پنبه بويژه در حلب ادامه داشته است . در دهة 1090ـ1100/ 1680ـ1690 پارچه هاي پنبه اي ظريف و گرانبهاي اين ناحيه در ميان محصولات واردات فرانسه ديده مي شد (ماسون ، ج 1، جدول شمارة 8).
ماردين (گويونچ ، ص 139، 167) و ديار بکر که در مناطق شرقيتر قرار داشتند، مراکز مهم صنايع نساجي پنبه به شمار مي رفتند. پارچه هاي پنبه اي ضخيم و الياف پنبة قرمز ديار بکر به استانبول و اروپا صادر مي شد. در شمال آناطولي ، ناحية قسطموني ـ آماسيه ـ توقات ، در ميان کشورهاي شمالي حوزة درياي سياه ، به مرکز توسعه يافتة مهمي با صادرات بالا تبديل شد.
رويهمرفته ، توليدات پنبه اي که از آناطولي به کشورهاي حوزة شمالي درياي سياه صادر مي شد در نيمة قرن دوازدهم / هجدهم بالغ بر يک ميليون قروش بود. به نظر مي رسد که در اين دوره واردات پنبه از خارج ، غيرقابل توجه بوده است .
ظاهراً اين بازار شرق بود که در ابتدا در توسعة صنايع پنبة هند سهم و نقش داشت . هند در قرون دهم و يازدهم / شانزدهم و هفدهم توليد انواع پارچه هاي پنبه اي و پنبه اي ابريشمي را که مورد درخواست ترکيه بود، آغاز کرد (چودهوري ، ص 502، 504). قبل از 904/1500 “آلاجه ” و “قُطني ” (کتاني ) دو نوع پارچه بود که در ترکيه از قبل شهرت و عموميت داشت (دفتر ثبت گمرکات کَفه ، آق کرمان و کيلي ).
سابقة واردات منسوجات هندي به ترکيه به قرن نهم / پانزدهم برمي گردد. در 875 محمود گاوان ، ] وزير ايراني بهمنيانِ دکن * [ ، نمايندگاني با “اقمشه ” براي تجارت به بورسه فرستاد ( بللتن ، ش 24، ص 69، 75، 95). براساس اسناد کاخ سلطنتي ادرنه ، انواع پارچه هاي هندي خيلي زودتر از اروپا در ترکيه مورد استفاده قرار گرفت . احتمالاً هنگامي که صنايع و کارخانه هاي هندي با اطلاع از تقاضاهاي بازار متصرفات عثماني در شرق مديترانه (لوان )، از نظر الگو و انواع توليدات ، هماهنگي لازم را در توليدات خود به وجود آورد (چودهوري ، ص 239ـ240، 247)، اولين پارچه هاي نفيس هندي در سرزمينهاي عثماني همانند اروپا، بخصوص در اواسط قرن يازدهم / هفدهم ، شهرت زيادي پيدا کرد. به هرحال ، قبل از اينکه پارچه هاي اروپايي در قرن سيزدهم / نوزدهم بازارهاي عثماني را تحت نفوذ خود قرار دهد، انواع توليدات پنبه اي هند از قبيل چيتهاي مرغوب ، پارچه هاي گلدار، انواع آلاجه و قطني ، همچنين نخ ، پارچه و الياف هندي به عثماني نفوذ کرد و تقريباً بازار پنبه در عثماني را در معرض تهديد قرار داد. تا 1102/1690 صادرات هند به اين قلمرو را پنج برابر پارچه هاي چيت صادره به بازارهاي انگلستان و هلند تخمين زده اند (همان ، 245ـ246). همچنين ، قسمت عمده اي از پارچه هاي پنبه اي که هلنديها و انگليسيها از هند وارد مي کردند دوباره به امريکا، غرب و شرق افريقا صادر مي شد (گلامان ، ص 133ـ134، 143). با اين حال ، در اواخر قرن يازدهم و اوايل قرن دوازدهم / سه دهة پاياني قرن هفدهم ، بازارهاي اروپايي تقاضاي زيادي براي پارچه ها و منسوجات شرقي داشتند، زيرا در اين زمان استفاده از پارچه هاي پنبه اي هند در ميان بانوان طبقات بالا بسيار اشاعه يافته بود (همان ، ص 133؛ چودهوري ، ص 280ـ283؛ ماسون ، ج 2، ص 195). واردات پارچه هاي پنبه اي زبر (غيرمرغوب ) فرانسه از سرزمينهاي عثماني در 1115/1703 تا حدود سه ميليون لير فرانسه افزايش يافت . الياف پنبه اي در مارسَيْ رنگ و نقش زده مي شد و بخش عمدة آن به اسپانيا و ايتاليا صادر مي گرديد (ماسون ، ج 2، ص 198ـ199). ازينرو، مشرق (کرانة شرقي ) در رونق توليد و صادرات پارچه ها و فرآورده هاي پنبه اي به اروپا نزديک شد. اين رونق در سالهاي 1112ـ1164/ 1700ـ1760 به حداکثر رسيد. اما منسوجات هندي با کيفيت عالي خود بر بازارهاي کرانة شرقي به واسطة کمپانيهاي هلندي و انگليسي هندشرقي غلبه يافت ، در حالي که توليدات شرقي ، نخهاي پنبه و پارچه اي ضخيم ، عمدتاً به فرانسه صادر مي شد. پسونل ، کنسول فرانسه در ازمير و کريمه در نيمة قرن دوازدهم / هجدهم ، متوجه شد که صادرات منسوجات فرانسوي به کرانة شرقي را عمدتاً رقابت موفق توليدات پنبه اي بومي محدود مي کند (ج 1، ص 31). الياف پنبة قرمز آناطولي غربي و ديار بکر که از ازمير صادر مي شد، به دليل کيفيت و رنگ خوب و قيمت پايين ، هميشه در غرب بازار خوبي داشت و به مقدار زياد به فرانسه و هلند صادر مي شد (اُهگرتي ، ص 204).
تا اواخر قرن دوازدهم / هجدهم توليد سالانة نخ پنبه اي تسالي و مقدونيه به 5ر2 ميليون کيلوگرم رسيد (اسورونس ، ص 248). شرکت اتريشي استارهمبرگ که در 1190/1776 در سالونيکا/ سلانيک تأسيس شده بود، به موفقيت چشمگيري دست يافت . تا 1204/1789 اين شرکت کارخانه هاي متعددي ايجاد کرده بود که ، از جمله ، کارخانه هاي سرس / سيروز و لاريسا نخ پنبه اي توليد مي کردند (همان ، ص 182ـ185). سويسيها نيز با وارد کردن پنبه و نخ پنبه از طريق مارسي صنعت نساجي پنبه را رشد و گسترش دادند، و در 1174/1760 يک کنسولگري با هدف اصلي ايجاد و توسعة تجارت پنبه در سالونيکا تأسيس کردند (همان ، ص 185، 252).
صادرات نخ پنبه و منسوجات پنبه اي از مصر به اروپا، يعني فرانسه و لگهورن و ونيز، تنها بخش کوچکي از صادرات مصر را دربر مي گرفت (ريموند، ج 2، ص 180). از 1133/1720 صدور منسوجات پنبه اي ــ دمته يا دمياطي و ملائوي يا مَحَلَّوي ــ از قاهره ، بيشتر به فرانسه ، بسرعت افزايش و سپس در سالهاي 1200/ 1786 تا 1203/ 1789 کاهش يافت . اين کاهش بيانگر کيفيت و احتمالاً ناشي از رقابت با توليدات پنبه اي غربي بوده است (همان ، ج 1، ص 230). در طول همين دوره ، سهم انگلستان در واردات پارچه هاي مصري کمتر از ده درصد بود (همان ، ج 1، ص 174، 180ـ182). از طرفي ، کشور مصر خود توليدات پنبه اي را از سوريه ، ازمير، بورسه و استانبول وارد مي کرد. توليدات پنبه اي يا ابريشمي و پارچه هاي پنبه اي سوريه مانند انطاکي ، نابلُسي ، قُطْني ، آلاجه و شامي بخش مهمي از واردات مصر از سوريه را تشکيل مي داد (همان ، ج 1، ص 190). قبل از اينکه کالاهاي پنبه اي انگليسي به بازارهاي اين مناطق نفوذ و رخنه کند، قاهره بازار بزرگ و مهم منسوجات هندي بود که از طريق درياي سرخ وارد مي شد. در اوايل قرن دوازدهم / هجدهم وارداتِ رو به رشد تأثير مخربي بر صنايع بافندگي و پارچه هاي پنبه اي محلي در مصر داشت (همان ، ج 1، ص 191، 193، 199). از 1133/ 1720 به اين طرف ، دولت فرانسه به منظور حمايت از صنايع ملي و همچنين صنايعِ مستعمراتش در آنتيل حقوق گمرکي سنگيني به ميزان بيست لير (فرانسوي ) براي هر قنطال (معادل صد کيلوگرم ) بر روي نخها و توليدات پنبه اي که از کرانة شرقي (لاوان ) وارد مي شد، تعيين کرد (ماسون ، ج 2، ص 201).
در نيمة دوم قرن هجدهم ، در ميان واردات متنوع آلمان (لايپزيگ ) و اتريش به امپراتوري عثماني ، منسوجات پنبه اي و انواع چيت و نوع منسوجاتي که اصطلاحاً “شبه هندي ” ناميده مي شد در صدر فهرست کالاهاي وارداتي قرار داشتند. کالاهاي پنبه اي آلماني در ازمير و بورسه بازار نسبتاً پررونقي داشت (گزارش اوبن ). کالاهاي پنبه اي انگليسي نيز از طريق بازارهاي لايپزيگ به بالکان مي رسيد. علاوه بر لايپزيگ ، وين نيز مرکز مهم ديگري براي تجارت عثماني محسوب مي شد. در طول سالهاي 1164ـ1237/ 1750ـ1812 که تجارت اتريش با عثماني پيشرفت قابل توجهي داشت ، پنبة خام و پارچه هاي پنبه اي جزو مهمترين صادراتي قرار گرفتند که از منطقة سرس به اتريش و آلمان صادر مي شد (پاسکا لوا ، ص 49ـ56). البته پارچة پنبه اي شرقي در کرانة شرقي به سبب دستمزد کمتر هنوز هم از امتياز ارزان بودن برخوردار بود (ماسون ، ج 2، ص 436ـ437). صنعت نساجي غرب تنها زماني مي توانست به طور قطعي بازارهاي شرقي را تسخير کند و تحت نفوذ خود درآورد که با استفاده از ماشينهاي بافندگي مشکل تفاوت قيمت را حل کند، و با تقليد يا ايجاد طرحها و رنگهاي جديد موفق به جلب يک مشتري شرقي شود.
آشنايي با شيوه هاي رنگرزي شرقي موجبات موفقيت صنعت نساجي غرب و صادرات آن را فراهم کرد. در نتيجه از ميزان صادرات پارچة پنبه اي قرمز ترکيه به اين کشورها کاسته شد (اُهگرتي ، همانجا؛ ماسون ، ج 2، ص 439ـ440). اين تغيير در رشد سريع واردات پنبة خام کاملاً نمايان و مشهود بود و موجب کاهش مقدار پنبه و منسوجات پنبه اي (وارداتي ) از کرانة شرقي گرديد. بين سالهاي 1112/1700 و 1203/1788 واردات مواد خام پنبه به فرانسه ده برابر افزايش يافت ، که اين رقم 39% از مجموع کل واردات از کرانة شرقي را نشان مي دهد، در حالي که پارچه هاي پنبه اي چنين پيشرفتي نداشتند. اين فرآيندِ تغيير نسبتاً طولاني بود و در مراحلي به موفقيت دست يافت . تا مدتي کرانة شرقي به صدور پارچه هاي نخي خود، اما اين بار به صورت مواد خام و رنگ نشده ، ادامه داد؛ سپس عمدتاً صدور منسوجات پنبه اي (نخي )، بخصوص پارچه هايي را که با رنگ قرمز و زريهايي درون آن رنگ شده بود، آغاز کرد و سرانجام هم فقط به صدور نخ و پنبة خام اکتفا نمود. از طرفي ، تسلط بر بازارهاي شرقي تنها بعد از انقلاب صنعتي در انگلستان با انبوهي از محصولات ارزان آن و پارچه هاي پنبه اي مرغوب (موسوم به تويست و ميول ) و پارچه هاي نقش دار اهميت و معنا يافت و کار بدانجا رسيد که شرق براي تهية منسوجات پنبه اي و براي فروش مواد خام کاملاً به صنعت نساجي غرب وابسته و متّکي شد.
در سالهاي 1091ـ1184/ 1680ـ1770 صادرات پنبه و کالاهاي پنبه اي از شرق به انگلستان کاهش يافت ؛ اين کاهش اساساً ناشي از کاهش کلي تجارت انگلستان در شرق و سياستهاي داخلي انگلستان در استفاده از توليدات پنبه اي محلي بود (ديويس ، ص 29ـ31). عامل مهم ديگر، رقابت توليدات پنبة نواحي مستعمراتي انگلستان در صدور اين کالاها از هندوستان و هندوچين به انگلستان بود. در نيمة دوم قرن دوازدهم / هجدهم که کارخانجات و صنايع پنبة انگلستان مورد تشويق و حمايت (سياست داخلي ) قرار گرفت ، تجارت پنبه دوباره احيا شد، که در نتيجة آن آناطولي غربي يکي از منابع مهم توليد و عرضة پنبه گرديد.
ميزان پنبة صادراتي از شرق (به انگلستان )، در سالهاي 1111ـ 1113/ 1699ـ1701 تقريباً 300 تُن ، در 1133ـ1143/ دهة 1720 و 1143ـ1153/ دهة 1730، 150 تن ، و در 1164ـ 1174/ دهة 1750 بالغ بر 500 تن بود (همان ، ص 173). همچنين مقداري از پنبة شرق از طريق هلند به انگلستان وارد مي شد (وُود، ص 160). رشد ارزش پنبه را مي توان عامل رواج مجدد تجارت (پنبه ) انگلستان در سالهاي بعد از 1194/1780 دانست ؛ زماني که صنعت انگلستان پيشرفت چشمگيري کرده بود (ديويس ، ص 187، 241ـ242).
صنايع پنبه اي بريتانيا در شرق نه تنها بايد با منسوجات پنبه اي مرغوب هندوستان ، بخصوص پارچه هاي چيت و چلوار، بلکه حتي با الياف پنبه اي هندوستان نيز به رقابت برمي خاست . توليدات انگليسي (“تويست “) به بازارهاي عثماني و از طريق طرابوزان تا مرکز توليد پنبه يعني ديار بکر و همچنين از طريق سالونيکا تا بازارهاي اروپاي مرکزي نفوذ کرد. پارچه هاي انگليسي که تقليدي از پارچه هاي (چيت ) هندي بود و در تهية کلاه ، روسري و چادر استفادة فراواني داشت در شرق جاي واردات هندي را گرفت (اوبن در گزارش خود فهرستي طولاني ارائه مي دهد).
انگليسيها اين تجارت را مهمترين تجارت خود مي دانستند ( رجوع کنيد به گزارش اسحاق موکمر به تاريخ 1814، به نقل وُود، ص 192ـ193). هرچند واردات پنبة خام از شرق در همان زمان افزايش چشمگيري از خود نشان داد، اما همة ارزش آن در مقابل ارزش کالاي صنايع پنبه اي صادراتي به شرق خيلي بالا و مهم نبود. پنبة ترکي فقط يک دوازدهم کل واردات انگلستان بود.
بعد از هند، آلمان نيز در کار توليدات پنبه اي ، در قبال توليدات انگلستان ، در بازارهاي کرانة شرقي خسارت زيادي متحمل شد. در طي جنگهاي ناپلئون ، به سبب بالا رفتن قيمتها در آلمان و تعطيلي دو کارخانه در تريست و فيوم ، دو بندر مهم حمل و نقل در صادرات اتريش ـ آلمان ، انگلستان از اين اوضاع سود فراواني برد و علاقة بريتانيا به شرق به عنوان بازار مهمي براي توليدات پنبه اي خود بخصوص از 1241/ 1825 که تأثير کامل انقلاب صنعتي در کشور احساس مي شد، بيشتر شده بود. پيمان تجاري 1254/ 1838 ميان عثماني و بريتانيا حکومت عثماني را به بازار آزاد تجاري صنايع و توليدات پنبه اي انگلستان تبديل مي کرد (پوريير ، ص 107ـ130؛ بيلي ، ص 39ـ 178؛ کوتوک اوغلو،1976). از 1254 تا 1269/ 1838 تا 1852، واردات منسوجات پنبه اي بريتانيا سه برابر و واردات الياف پنبه دو برابر شد. ارزش کالاهاي پنبه اي انگليسي که به ترکيه وارد مي شد تقريباً از138 در 1240/ 1825، به 19 کل توليدات در 1271/ 1855 افزايش يافت (بيلي ، ص 86). تجارت و مبادلات عثماني ، در تجارت خارجي انگلستان در1247/ 1851 در رتبة سوم قرار داشت (همان ، ص 82 ـ83).
در قلمرو عثماني ، توليد نخ پنبه نخستين صنعتي بود که آسيب ديد و مستقيماً در زندگي ريسندگان که فقيرترين بخش جمعيت مناطق شهري و روستايي بودند تأثير گذاشت . در 1249/1833، اورکو هارت مي گويد “نسّاجان براي اينکه نخهاي پنبه اي خودشان ناهمگون و در بافتن سخت و سنگين بود نوع نخ پنبه اي انگليسي را ترجيح مي دادند” (ص 148). اولين بحران جدي صنايع نخ پنبه اي ظاهراً در طول سالهاي 1241ـ1246/ 1825ـ1831 اتفاق افتاد (همان ، ص 47ـ54؛ سارچ ، ص 48ـ49). بعداً، در 1279/ 1862، انگليسي ديگري به نام لويس فارلي (ص 59 ـ60) مي گويد: “ترکيه ديگر يک کشور توليدکنندة پنبه نيست . توليدات متعدد و متنوعي که سابقاً نه تنها براي مصرف امپراتوري (عثماني ) بلکه براي شرکت در بازارهاي شرق حتي به اندازة چندين کشور اروپايي توانايي داشت ، اکنون در بعضي موارد بسرعت رو به زوال گذاشته ، و در مواردي ديگر بکلي از دور خارج شده است … بغداد که روزگاري مرکز اوج شکوفايي تجاري مخصوصاً در زمينة چلوار گلدار محسوب مي شد و حلب که به سبب توليدات نخ طلايي ، پارچه هاي پنبه اي … و پنبة خالص موسوم به “نانکين ” معروف بودند رو به زوال گذاردند. پارچه هاي وال (چلوار) انگليسي جاي پارچه هاي ديگر هندي را گرفته است ، شالهاي کشميري جاي خود را به “زبرا”ي گلاسکو و منچستر داده است “. همين نويسنده اضافه مي کند که انگلستان “تا تبديل ترکيه به يک بازار سودآور و افزايش دهندة توليدات براي تجارت ما (انگليسيها) اين روند را ادامه خواهد داد” (ص 61).
جان مک گرگور (ص 140؛ قس عيساوي ، ص 221؛ همچنين ويکيسنل که ارقام واقعيتري را نشان مي دهد، ص 51) نقل مي کند که در طي سالهاي قبل از 1273/1856 در حلب فقط هفت هزار چرخ بافندگي با توليد سالانة نيم ميليون طاقه پارچه وجود داشت .
مروري بر اقتصاد عثماني در سالهاي 1332ـ1335 ( > صنايع عثماني < ، ص 134؛ الدم ، ص 76) نشان مي دهد که 80% کل محصولات پنبه به خارج صادر مي شد، در حالي که محصولات پنبه اي که وارد مي شد بخش عمدة کل واردات را تشکيل مي داد. تا 1335/1915 کارخانه هاي جديد پنبه در سرزمينهاي عثماني فقط نه تا بود؛ تمامي آنها فقط نخ پنبه و پارچة پنبه اي توليد مي کردند ( > صنايع عثماني < ، ص 133؛ الدم ، ص 130ـ131). با اين حال ، تا اوايل قرن چهاردهم / آخر قرن نوزدهم قونيه ، قره مان ، انطاليه ، نيکده ، آغلاسون ، توقات ، مرزيفون ، مرعش و آنتپ (عينتاب ) همچنان از مراکز مهم کارخانه ها و ريسندگي پارچه هاي پنبه اي ذکر شده اند (اپل ، ص 525). در اوايل قرن سيزدهم / آغاز قرن نوزدهم ، به سبب شورش و هرج و مرج ، بعضي از کارگران و بافندگان کارخانجات صنايع پنبه ، شهر حلب را به مقصد مصر، عينتاب و مرعش ترک کردند. عينتاب در توليدات و صنايع پنبه ، بخصوص در نوع نخ قرمز رنگ شده ، در دهة 1318ـ 1328/ 1900 پيشرفت چشمگيري داشت (همان ، ص 528).
گرچه بعضي از شعبه هاي کارخانه هاي پارچه بافي در خاورميانه به فنون و نمونه هاي سنّتي روي آوردند، اما نفوذ و هجوم کالاهاي ماشيني غربي همچنان ادامه داشت .
iترکيه . با اعلام سلطنت مشروطه در 1326/ 1908 يارانه هاي بيشتري براي تشويق توليد پنبه برقرار گرديد و قانوني به اجرا درآمد که به موجب آن بذرهاي پنبة آسياي مرکزي و نيز ايالات متحده ، از عوارض گمرکي معاف مي شد. تا 1332/ 1914 توليد پنبه به 000 ، 160 عدل (هر عدل 215 کيلوگرم ) رسيد (مارت و ديگران ، ص 153).
از هنگام استقرار جمهوري در ترکيه (1302ش / 1923) توليد پنبه و صنعت وابسته به آن ، به بيشترين حجم و توسعه دست يافت . اهميت دادن به تحقيق و پژوهش اين محصول و مساعدت به کشاورزان ، موجب افزايش توليد پنبه به بيش از دو ميليون عدل در 1348ش / 1968 شد (همانجا).
بازده پنبه در ترکيه از دهة 1330ش / 1950 آهنگ افزايشي داشته است . در 1375ش / 1996 پنبة ترکيه از نظر بازدهي بعد از استراليا رتبة دوم جهاني را داشت . افزايش چشمگير بازده پنبه در ترکيه مرهون چندين عامل است ، از جمله استفاده از گونه هايي که فرآوري بالايي دارد و الياف آن نيز مرغوب است ، توجه به کيفيت بذر و آماده سازي زمين ، مهار بيماريها و آفات ، و ترويج کشاورزي مکانيزه (مارت و ديگران ، ص 154ـ155؛ قس کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، ص 54، 80؛ ناظري ، ص 1ـ2).
در 1378ش / 1999 ترکيه به طور تقريبي از سطح زيرکشت 720 هزار هکتار و توليد 813 هزار تن و بازده پنبة 129 ، 1 کيلوگرم در هر هکتار برخوردار بود. اين کشور از حيث ميزان توليد پنبه در ميان توليدکنندگان جهاني پنبه رتبة ششم را دارد (کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، ص 4، 80).
با وجود آنکه سهم کشاورزي در توليد ناخالص ملي ترکيه از دهة هفتاد به اين سو آهنگ کاهشي داشته است ، پنبه به عنوان محصولي صنعتي همچنان جايگاه قابل توجهي در اقتصاد ترکيه دارد و توليد آن در سالهاي آتي افزايش بيشتري خواهد داشت . بويژه ، با تکميل پروژة عظيم جنوب شرق آناطولي موسوم به پروژة گاپ (مشتمل بر 22 سدّ و 19 نيروگاه آبي بر رودهاي دجله و فرات ) و آبياري گستردة 000 ، 700 ، 1 هزار هکتار زمين کشاورزي با اولويت کشت پنبه انتظار آن مي رود که نواحي زيرکشت پنبه ترکيه به دو برابر حد فعلي افزايش يابد و ميزان توليد پنبة آن از استراليا نيز فراتر رود (خوفي ، ص 9ـ10؛ > خاورميانه و شمال افريقا 1998 < ، ص 1034؛ کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، ص 80؛ ناظري ، ص 8).
پنبه از ديرباز يکي از منابع عمدة تأمين درآمد ارزي ترکيه به شمار مي رفته و از محصولات صادراتي اصلي کشاورزي آن است . اين محصول در سواحل اژه ، مرمره ، مديترانه ، و شرق ترکيه کشت مي شود، اما عمدة توليد در منطقة مديترانه ، اژه و جنوب شرقي آناطولي صورت مي پذيرد ( > خاورميانه و شمال افريقا1998 < ، همانجا؛مارت و ديگران ، ص 155).
5) آسياي مرکزي . پنبه مهمترين محصول زراعي آسياي مرکزي است . دره هاي فرغانه ، و سرخان دريا، حوضة رودهاي مرغاب ، زرافشان ، تجن ، استپ گلودين ، چرچيق ، آنگرن ، زمينهاي پست اطراف دو رودخانة آمودريا و سيردريا (سيحون ) و زمينهاي چِمکِنت در قزاقستان مراکز عمدة کشت پنبه در آسياي مرکزي اند (احمديان شالچي ، ص 104ـ105). در اين
ميان ، درة فرغانه و مناطق همجوار آن به عنوان رگ حياتي سه جمهوري تاجيکستان ، قرقيزستان و ازبکستان بيشترين تراکم جمعيتي ، کانون عمدة کشت و فعاليتهاي اقتصادي متعلق به اين محصول تلقي مي شود؛ ناحية خجند در شمال تاجيکستان ، تمامي مناطق اطراف اوش در قرقيزستان و تاشکند، پايتخت ازبکستان و بزرگترين شهر آسياي مرکزي ، را کشتزارهاي وسيع پنبه دربرگرفته که از سيردريا سيراب مي شود (همانجا؛ مارتين ، ص 148ـ149).
رونق و کشت وسيع پنبه در آسياي مرکزي در ايام تسلط تزارها صورت گرفت ، و در واقع پس از جنگهاي داخلي در امريکا و پايان دهة 1860 ميلادي بود (کولايي ، ص 41). در دورة تسلط تزارها سياست تبديل منطقه به منبع تأمين مواد اوليه و بازار فروش محصولات ساخت روسيه به اجرا درآمد؛ حکومت تزاري تخم پنبة امريکايي را که تضمين کنندة کيفيت محصولات نساجي کارخانه هاي روسيه بود، جايگزين انواع محلي آن کرد و با جلب سرمايه گذاريهاي جديد در بخش کشاورزي پنبه ، پنبة ارزان و مرغوب براي صنايع نساجي روسيه توليد کرد، و سودهاي کلاني از توليد و فروش انواع مختلف پارچه که پنبة آن از اين منطقه تأمين مي شد، به دست آورد (ضياءاف ، ص 163). با افزايش سطح زيرکشت پنبة نوع امريکايي طي 1305ـ1333/ 1888 تا 1915، حجم توليد نساجي نيز افزايش يافت و تعداد زيادي کارگاه و کارخانة پنبه پاک کني احداث گرديد. با فعاليت مراکز تجاري ـ صنعتي روسيه در اين ناحيه ، تقريباً تمام پنبة صادراتي ترکستان در کارخانجات روسي تبديل به پارچه ، و در مقابل بافته هاي پنبه اي و ساير کالاهاي صنعتي وارد اين منطقه مي شد. اين مبادلة تجاري از طريق احداث و گسترش شبکة راه آهن ، که طي 1298ـ 1324/ 1881 تا 1906 تمامي شهرهاي منطقه را دربر گرفته بود، انجام مي پذيرفت (همان ، ص 163ـ164). روسها پس از حضور در آسياي مرکزي آبياري اين منطقه را نيز دگرگون ساختند؛ آنها براي توسعة پنبه آبراهه هاي جديدي ايجاد کردند. طرح آبياري ميرزا کول صحرا يکي از موفقترين اقداماتي بود که توانست اراضي وسيعي را براي کشت و زرع آماده کند و اين در افزايش توليد پنبه بويژه در فرغانه بسيار مؤثر بود. ميزان کشت پنبه در اراضي اين منطقه از 14% در 1302/ 1885 به 44% در 1333/ 1915 رسيد (کولايي ، ص 41، 43).
توسعة کشاورزي با تمرکز بر کشت پنبه در اتحاد شوروي سابق نيز همانند دوران پيش از انقلاب در آسياي مرکزي انجام پذيرفت ، حال آنکه توليد غلات و محصولات غذايي اهميت کمتري داشت . در اين دوره سياستهاي روسيه در چهارچوب اجراي سوسياليسم و اشتراکي کردن اجباري کشاورزي انجام مي شد. به اين ترتيب ، اراضي وسيعي در جمهوريهاي آسياي مرکزي با توسعة سامانة آبياري زير کشت پنبه رفت . 41% پنبة اتحاد شوروي در پايان دهة 1300ش / 1920 از خارج از کشور وارد مي شد، ولي با اجراي برنامة اول پنجساله و برنامة دوم پنجساله در دوران استالين ، در 1312ش / 1933 تنها 6ر2% پنبة موردنياز کشور از خارج وارد مي شد (همان ،ص 42). بهترين زمينهاي کشاورزي به توليد اين محصول اختصاص يافت و براي توليد بيشتر و مرغوبتر از کودهاي معدني و شيميايي در مقياس گسترده استفاده شد. “تب پنبه ” فراگير شد و از رسانه هاي گروهي همواره راجع به فعاليت و محصول بيشتر صحبت مي شد. کار در مزارع اجباري بود و افرادي از طرف حزب و نهادهاي محلي ناظر بر فعاليت افراد در مزارع پنبه بودند (ضياءاف ، ص 170). سياست تخصصي کردن اقتصاد منطقه بر محور توليد پنبه ، که با اجراي برنامه ريزي اقتصادي مرکزي و سامان يافتة استالين بنيان يافت ، از سوي نيکيتا خروشچف تشديد و از سوي لئونيد برژنف ادامه يافت . در دوران خروشچف به کشت اراضي باير در شرق و جنوب شرقي اتحاد شوروي توجه شد و مناطق وسيعي از زمينهاي مزروعي که به کشت ديگر محصولات کشاورزي اختصاص داشت ، زير کشت پنبه رفت . مقادير معتنابهي از پنبه در نتيجة فشار مرکزي و رهبريهاي سياسي جمهوريهاي آسياي مرکزي توليد مي شد. اين توليد با به کارگيري کود بسيار و آب فراوان بدون کمترين ملاحظه اي در باب عواقب و آثار سوء زيست محيطي آن صورت گرفت . خشک شدن تدريجي درياچة آرال که از دهة 1340ش / 1960 آغاز شد و تخريب زيست بوم مناطق پيراموني درياچه و افزايش شوري فزايندة خاک از آثار مخرب سياستهاي مرکزگرا براي تخصصي کردن کشت پنبه در آسياي مرکزي بود (مارتين ، ص 141ـ142، 149، 153؛ کولايي ، ص 55 ـ 56؛ آکينر، ص 130ـ131).
در اين دوره ، کشت پنبه در برخي از جمهوريها بيش از نيمي از اراضي زراعي را دربر داشت . افزايش سطح زير کشت پنبه سبب افزايش ميزان توليد آن شد، اما اين روند يکسان نماند و با مرور زمان ، به علت مشکلات ناشي از کيفيت خاک و تغييرات روش بهره برداري پنبه ، ميزان توليد پنبه کاهش يافت و براي جبران اين ضايعه ، به جاي آن که ميزان توليد در واحد سطح افزايش يابد، بر سطح زيرکشت افزوده شد. افزايش سطح کشت پنبه با اقداماتي براي بهبود کيفيت الياف پنبه همراه نبود. بنابراين نه تنها پنبه مرغوبتر نشد، بلکه نسبت سهم پنبة مرغوب از کل توليد کاهش يافت ، به طوري که در اوايل دهة 1350ش / 1970 حدود 77% از پنبة توليدي کيفيت مرغوب داشت ، ولي در دهة 1360ش / 1980 اين رقم به 58% کاهش يافت . کاهش کيفيت پنبه تا اواخر اين دهه ادامه يافت (احمديان شالچي ، ص 105ـ106). از پيامدها و معضلات کشت گستردة پنبه و نشاندن توليد آن به جاي محصولات غذايي ، تک محصولي شدن اقتصاد بعضي از جمهوريهاي آسياي مرکزي بويژه ازبکستان و ترکمنستان بود که به ترتيب از بالاترين ميزان توليد پنبه در منطقه برخوردارند. اين پديده وابستگي و آسيب پذيري جمهوريهاي آسياي مرکزي را درپي داشت و بر موقعيت غذايي آسياي مرکزي بويژه از 1368ش / 1989 به بعد اثر جدي گذاشت (همان ، ص 105ـ107؛ عشقي و قنبرزاده ، ص 152، 154، 176).
ازبکستان . ازبکستان تا پيش ازاستقلال چهارمين توليدکنندة جهاني بود و با کاهش توليد در سالهاي پس از استقلال ، به ردة پنجم تنزل کرد. طي يک دورة سي ساله از 1329 تا 1359ش / 1950 تا 1980 محصول پنبه به بيش از دو برابر افزايش يافت (احمديان شالچي ، ص 164ـ165؛ آکينر، ص 130؛ کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، ص 3). از 1364ش / 1985 تا 1378ش / 1999 زمين زيرکشت پنبه بيش از پانصدهزار هکتار کاهش يافت و به حدود 000 ، 600 ، 1 هکتار رسيد. طي اين سالها ازبکستان در ميان کشورهاي عمدة توليدکنندة پنبه پايينترين محصول پنبه را داشته است . مشکل اين است که اين کشور، در بسياري از امور کشاورزي مربوط به توليد پنبه ــ پنبه از انواع بسيار مولد ــ محصولاتي به دست مي آورد که ميزان آن در مقايسه با کشورهاي همسايه که از همان بذرها استفاده مي کنند، نصف است و اين بدان معناست که محيط و شرايط توليد پنبه در اين کشور بر کميت و کيفيت محصول پنبه تأثيري منفي داشته است . افزون بر اين ، از هنگام استقلال ، دولت سياست چندمحصولي کردن اقتصاد را پي گرفته و کوشيده است تا سطح زيرکشت پنبه را به منظور افزايش توليد غلات کاهش دهد. با اين حال ، اقتصاد اين کشور بشدت متکي به کشت و صادرات پنبه است . برابر آمار 1374ش / 1995، ازبکستان بعد از امريکا بزرگترين صادرکنندة جهاني پنبه است ، و ارزش صادرات اين محصول حدود 40% کل صادرات اين کشور است (آکيمف ، ص 325؛ > کتاب سال جهان اروپا1998 < ، ص 3693ـ3694؛ کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، همانجا).
ترکمنستان . پنبه در نواحي مرو در درة مرغاب ، درة تجن چارجو، اطراف آمودريا، و ترکمن باشي کشت مي شود. اين منطقه اولين ناحية جهان است که در آن پنبة رنگين کشت و توليد شده است . به نظر کارشناسانِ کشاورزي ، ترکمنستان از نظر کيفيت و تنوع پنبه پس از مصر در مرتبة دوم قرار دارد. پس از استقلال ، شرايط و مقتضيات اقتصاد و کشاورزي تک محصولي ، اين کشور را که در 1370ش / 1991 بيش از 50% از زمينهاي زراعي آن به کشت پنبه اختصاص داشت ، در تنگناي ناشي از وابستگي شديد به مواد غذايي وارداتي و نوسانات قيمت پنبه قرار داد. از کل پنبة توليدي اين کشور فقط 3% در داخل کشور تبديل و مابقي به صورت خام صادر مي شود. اين محصول حدود 20% کل صادرات ترکمنستان را تشکيل مي دهد (احمديان شالچي ، ص 255؛ کريمي ، ص 50؛ ترکمنستان ، ص 4ـ 5). روند توليد پنبه طي دهة 1379ش / 1990 سير نزولي داشته و پيش بيني شده است که ميزان توليد پنبه از 437 هزار تن در 1369ش / 1990 به 173 هزار تن در 1378ش / 1999 تنزل يابد. با وجود اين ، ترکمنستان همچنان در ميان جمهوريهاي آسياي مرکزي بعد از ازبکستان بالاترين ميزان توليد را دارد و در سطح جهاني با افت چشمگير توليد، از مرتبة نهم در 1370ش / 1991 به مراتب پايينتري تنزل کرده است (کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، ص 81).
6) پاکستان . يافته هاي باستانشناسي در محل شهر باستاني موهنجودارو گواه اين است که پنبه در درة سند تاريخي بس ديرينه دارد؛ درواقع قديمترين منسوجات شناخته شدة جهان در اين شهر به دست آمده که قدمت آن به قريب پنج هزار سال پيش بازمي گردد. در مهرگارة بلوچستانِ پاکستان بذرهاي پنبه اي از هزارة پنجم قبل از ميلاد به دست آمده است (احمد، ص 71).
در گذشته گونة پنبه هاي آسيايي ( رجوع کنيد به بخشهاي پيشين ) در پاکستان کشت مي شد. بذر گونه هاي مناطق مرتفع را اول بار پرتغاليها در قرن نهم / پانزدهم به شبه قارة هند وارد کردند (سومرو و خالق ، ص 2).
تا پيش از 1269/ 1853 ــ که پنبه هاي امريکايي ويژة مناطق مرتفع وارد شد ــ گونه اي پنبة آسيايي که بومي قسمتي از هند (پاکستان ) بود در اين کشور کشت مي شد. در ابتدا که کشت نوع امريکايي به تنهايي اقتصادي نبود، هر دو نوع کشت مي شد. در 1320/ 1902 ادارة کشاورزي پنجاب تأسيس و به کارگيري پنبه مناطق مرتفع تقويت شد. برنامة تحقيقاتي خاصي نيز در1326/ 1908 در دانشکدة کشاورزي ليلاپورد (فيصل آباد کنوني ) آغاز شد. درنتيجة اين تحقيقات گونه اي پنبه با لاية کرکدار به دست آمد که در مقابل آفات مقاوم و از لحاظ تجاري نيز موفق بود. از 1332/ 1914 اين نوع بتدريج جايگزين پنبه هاي بومي شد به طوري که اکنون 97% کل زمينهاي زير کشت پنبه ، به اين نوع اختصاص يافته است (احمد، همانجا؛ براي آگاهي از گونه هاي مختلف پنبه در پاکستان رجوع کنيد به سومرو و خالق ، ص 3).
سطح زيرکشت پنبه در پاکستان آهنگ رشد شتاباني داشته و از 1326ش / 1947 تا 1376ـ1377ش / 1997ـ1998 گسترة زيرکشت از 24ر1 به سه ميليون هکتار افزايش يافته است . اراضي ايالات پنجاب و سند که از مناطق عمدة کشت پنبه است ، به شکل نوار ممتدي بين مدارهاي ْ34 و ْ25 شمالي گسترش يافته است . گسترة مذکور برمبناي ميزان بارندگي و دما و تنوع آب و هوايي ناشي از آن به مناطق مختلفي تقسيم مي شود که هر يک براي کشت گونه اي خاص از پنبه مناسب است (سومرو و خالق ، ص 4ـ6؛ رفعتي ، ص 35).
طرح “سامانة تحقيقات ملي کشاورزي ” با هدف اصيل ماندن گونه هاي اصلح و پيشگيري از اختلاط گونه هاي خاص زير نظر سازمان تحقيقات کشاورزي ملي با بيش از پنجاه سال تجربه ، از طريق “قانون نظارت پنبه “، به اجرا درمي آيد. هرسال ، پيش از کاشت پنبه ، راهنماييهاي لازم از طريق رسانه هاي جمعي در سطح وسيع انتشار مي يابد (سومرو و خالق ، ص 6). پاکستان از بزرگترين توليدکنندگان پنبة جهان و اکنون با توليد 6ر1 ميليون تن پنبه چهارمين توليدکنندة جهاني است . صادرات نخ پاکستان حدود 29% کل بازار مبادلات جهاني اين محصول است . درآمد حاصل از پنبه منبع اصلي درآمد و نيز تأمين کنندة عمدة ارز خارجي کشور است . به دليل اهميت پنبه در اقتصاد ملي ، حکومت پاکستان تلاشهاي نتيجه بخشي کرده است ، مانند خريد محصول با قيمتهاي تشويقي ، تسهيلات اعتباري ، پرداخت يارانه به اقلام موردنيازي چون ماشينهاي کشاورزي ، ترويج برنامه هاي دفع آفات و برنامه هاي آموزشي و کارورزي همگاني براي کشاورزان (کميتة بين المللي مشاورة پنبه ، ص 4؛ احمد، ص 73؛ نيز رجوع کنيد به سومرو و خالق ، ص 11، 16ـ26).
موازنه ميان صادرات پنبة خام و مصرف داخلي اين محصول ، به اقتضاي توسعة صنايع نساجي در داخل کشور و پيدايش تنوع در بازار بين المللي ، تغيير يافته است . مصرف داخلي در 1372ش / 1993 به 000 ، 159 ، 8 عدل پنبه رسيد، که اين ميزان با مصرف کارخانه هاي نساجي در 1340ش / 1961 ــ که بالغ بر 000 ، 153 ، 1 عدل شده بود ــ قابل قياس است . بدين ترتيب ، بيشترين صادرات نيز به اقلام نخ و پارچه اختصاص يافته است (احمد، ص 71).
منابع : الکساندر آکيمف ، “منابع معدني و زراعي آسياي مرکزي “، ترجمة بدرالزمان شهبازي ، مطالعات آسياي مرکزي و قفقاز ، سال 3، دورة 2، ش 8 (زمستان 1373)؛ شيرين آکينر؛ “تنزل شرايط زيست محيطي در آسياي مرکزي “، ترجمة عاليه ارفعي ، مطالعات آسياي مرکزي و قفقاز ، سال 3، دورة 2، ش 7 (زمستان 1373)؛ نسرين احمديان شالچي ، ديار آشنا: ويژگيهاي جغرافيايي کشورهاي آسياي مرکزي ، مشهد 1378 ش ؛ ترکمنستان ، ترجمة فرشاد صمصامي ، تهران : موسسة مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني ، 1373 ش ؛ منوچهر خوفي ، ترکيه ، تهران : موسسة مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني ، 1378 ش ؛ محمدرضا رفعتي ، بازار جهاني پنبه ، تهران : موسسة مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني ، 1370 ش ؛ حميد ضياءاف ، “نظام اقتصادي ، اجتماعي و سياسي ترکستان در زمان حکومت تزارها و شوراها”، ترجمة بهرام تهراني ، مطالعات آسياي مرکزي و قفقاز، سال 4، دورة 2، ش 12 (زمستان 1374)؛ ابوالفضل عشقي و هادي قنبرزاده ، ويژگيهاي جغرافيايي آسياي ميانه و قزاقستان ، مشهد 1374 ش ؛ حسين کريمي ، ترکمنستان ، تهران : وزارت امور خارجه ، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي ، 1375 ش ؛ الهه کولايي ، سياست و حکومت در آسياي مرکزي ، تهران 1376 ش ؛ کيت مارتين ، “محيط زيست آسياي مرکزي : تراژدي فراموش شده “، مطالعات آسياي مرکزي و قفقاز، سال 3، دورة 2، ش 7 (زمستان 1373)؛ عطاءالله ناظري ، وضعيت توليد پنبه و صنعت نساجي در ترکيه ، کرج : وزارت کشاورزي ، ادارة کل پنبه و دانه هاي روغني ايران ، 1376 ش ؛.