اخبار نساجی

چه کسانی پشت در بانک ها طلاصید می کنند؟

دانلود نسخه دیجیتال مجله کهن

اختلاف قیمت دولتی و آزاد سکه موجب ایجاد مشاغل کاذب در جامعه شده است

نویسنده: مریم یوشی زاده

شب تا صبح در خیابان بیدار مانده اند و لرزیده اند، بعضی ها که گرسنه بوده اند از این و آن می خواسته اند نان و غذایشان را با آنها قسمت کنند. کسی جرات نداشته از جایش بلند شود به هوای دستشویی رفتن یا خریدن چیزی برای خوردن. بچه هایی کوچک هم در آغوش بزرگ تر ها بوده اند که تا سحر از سوز سرما گریسته اند و… این، شرح حال کارتن خواب های خرابه نشین شهرمان نیست، شرح آدم هایی است که آمده اند از آب گل آلود بازار سکه و ارز، به هر قیمتی که شده، زر صید کنند!
عمیق تر شدن تفاوت میان نرخ رسمی و آزاد سکه و متقاضیانی که به هوای کسب سود به بانک ها هجوم آورده اند تا سکه را به نرخ دولتی بخرند و با قیمتی بیشتر در بازار آزاد بفروشند، گرچه چندمین بار است که در سال جاری به وقوع می پیوندد، در چند روز گذشته بار دیگر توجه بسیاری از رسانه ها را به خود جلب کرده است، اما کمتر خبر یا گزارشی به این پرسش پاسخ داده که آیا همه آن متقاضیان بی صبر صف کشیده پشت در بانک ها، از اقشار متوسطی هستند که قصد دارند پس اندازشان را سکه کنند یا کسانی دیگر با اهدافی خاص تر نیز در میان این گروه ها دیده می شوند؟
ما برای یافتن پاسخ این پرسش به برخی شعبات منتخب بانک ملی سرکشی کردیم تا ماهیت مراجعه کنندگان به بانک ها برایمان روشن تر شود؛ آنچه در پی می آید، نتیجه این مشاهدات است.

مسوول ثبت نام متقاضیان
در میان جمعیت همه یک نفر را به ما نشان می دهند. او مسوول ثبت نام متقاضیان است. از هر نفر ۵ هزار تومان گرفته تا فهرستی تهیه کنند تا همه فردا صبح براساس فهرست او وارد بانک شوند. می گوید: در یک روز ۲۶۵ نفر ثبت نام کرده است. با حساب خودش در یک روز یک میلیون و ۳۲۵ هزار تومان کاسبی کرده است. خدا بدهد برکت!

کارشناس ارشد هستم! کار دیگری ندارم!
طبیعی است که آقای م ـ الف نخواهد نامش فاش شود. فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ارشد یکی از رشته های علوم انسانی است و مثل برخی از همکلاسی هایش بیکار و خانه نشین. اعتقاد دارد به هر حال، ایستادن در صف سکه، از خانه نشینی یا کارت پخش کردن در خیابان، سود بیشتری دارد. او می گوید: «چهارشنبه ۲ تا سکه خریدم به قیمت ۵۲۳ هزار تومان، فروختم ۵۹۰ هزار تومان یعنی حدود ۱۴۰ هزار تومان سود کردم.»
نوع رشته ای که در آن تحصیل کرده است باعث شده، تحلیلگری حرفه ای در حوزه اقتصادی باشد. الف می داند که این آشفته بازار، به ضرر اقتصاد کشور است. می داند پول هایی که امروز وارد بازار سیاه سکه شده اند، سرمایه های سرگردانی هستند که در آینده ای نزدیک، شاید به بازار سیاه دارو یا پوشاک یا مواد غذایی رونق دهند، می داند که این حباب بزرگ و ترکیدنی، فقط مرهمی زودگذر برای حل مشکلات اقتصادی اقشار متوسط و کم درآمد جامعه است و اگر قرار بود سرمایه مردم به سمتی صحیح هدایت شود طبیعتا باید به سمت تولید می رفت، اما آخر همه این حرف ها، جمله ای هست که او را مجاب می کند همچنان در صف بایستد «شغل کاذب داشتن از بیکاری بهتر است!»

کارگرم، مهریه می دهم
این یکی برعکس نفر قبلی، سر و وضع به هم ریخته ای دارد و به هر زنی که از کنارش می گذرد با دلخوری و خشم نگاه می کند. صدایش بلند می شود «سود؟ چه سودی؟ من باید مهریه بدهم. هر ماه، یک سکه!».
کارگر ساختمانی است و شنیده در ماه های آینده قیمت سکه بالاتر خواهد رفت، به همین خاطر هم دار و ندارش را پول نقد کرده است و آمده بانک که سهم ۵ سکه اش را بخرد و برود و تا ۵ ماه، غصه جور کردن سکه های مهریه زنش را نداشته باشد.

آیا میدانستید مجله نساجی کهن تنها مجله تخصصی فرش ماشینی و نساجی ایران است؟ نسخه پی دی اف آخرین مجلات از اینجا قابل دریافت است.

پول اضافی داشتم
شهروند دیگری که به نظر آرام و شیک پوش می آید هم در صف ثبت نام کنندگان ایستاده و با لبخند می گوید: من مقداری پول اضافی داشتم، ترجیح دادم که آن را به سکه تبدیل کنم. فکر می کنم بهترین کاسبی در حال حاضر خرید سکه از بانک و پس انداز یا فروش آن باشد.

اسمم را خط زدند
بیوه زنی که با مرگ شوهرش، به امان خدا رها شده است، بی حامی، بیکار، بی آینده. بیرون از بانک نشسته است و می گرید. بیوه است اما سرپرست خانوار نیست و از وقتی شوهرش را از دست داده و خانواده همسرش، تکه های زندگی او و دو دخترش را به عنوان میراث برده اند، چشمش به دست دوست و آشنا است. می گوید بهزیستی و کمیته امداد هر کدام دلایلی آورده اند تا او را تحت پوشش خود نگیرند.
این زن می گوید پول خرید ۵ سکه بانک را از نیکوکاری، قرض گرفته است و دیشب تا حوالی ساعت ۳ بامداد بین حدود ۱۵۰ نفری که قرار بوده شب را تا سحر پشت در بانک سر کنند و صبح برای دریافت سکه ثبت نام کنند، در خیابان گذرانده است.
می گوید «قرار شد هر یک ساعت یک بار، در طول شب اسامی حاضرانی را که پشت در بانک منتظرند بخوانند و هر کس غایب باشد اسمش را خط بزنند! من هم از دیروز غروب تا ساعت ۳، با دخترم پشت در بانک نشستم، اما حوالی آن ساعت دیدم جو مناسبی برقرار نیست.»
زن دیده است که از میان منتظران پشت در بانک کسانی در خودروهایشان قلیان می کشند و حرف هایی میان جمعیت رد و بدل می شود که چندان درست نیست و به همین خاطر خواسته دخترکش را به خانه ببرد و خودش بار دیگر به صف برگردد.
«به آن که اسامی را می خواند گفتم بگذار بروم دخترم را بگذارم خانه. محیط اینجا امن نیست. اگر نبودم اسمم را خط نزن تا برگردم…» او برگشته است و حالافهمیده اسمش را خط زده اند. حالاباید ۳ روز دیگر صبر کند چون اسم ها را در گروه های ۵۰ تایی تا ۳ روز آینده تقسیم بندی کرده اند.»

چند روز مرخصی می ارزد
محمد- ن هم کارمند یک اداره دولتی است. مرخصی روزانه گرفته که با خرید سکه از بانک بتواند سودی به جیب بزند. او با تعجب می پرسد: مگر ما روزی چقدر حقوق کارمندی می گیریم؟ یک روز مرخصی گرفتم، ۴۰۰ هزار تومان سود می کنم. نمی ارزد؟

ما اجیر شده ایم خانم!
پیرمرد، با انگشت اشاره اش مرد خوش پوشی در آن طرف بانک را نشانه می رود. «می بینی…. من و ۱۵ نفر دیگر با این بابا آمده ایم.» می خندد «ما اجیر شده ایم، وگرنه ما را چه به سکه خریدن….» پادوی بازار است با ۷ سر عائله. حتی پولی برای خرید یک کاپشن نو که سرشانه هایش پاره نباشد یا تعمیر دندان های سیاه شده و یک در میان دهانش را هم ندارد ولی حالاکارت ملی به دست، آمده است برای خرید سکه.
پیرمرد بار دیگر به مرد خوش پوش اشاره می کند که در سمت دیگر بانک ایستاده است، می گوید «توی این چند روز کار من و بقیه همین شده است. کارت ملی می آوریم. همراه دلال ها می آییم بانک. هر کدام ۵ تا سکه می گیریم. تحویلشان می دهیم. روزی ۵۰ ـ۶۰ تومان هم عایدمان می شود.»
طرف مرد خوش پوش که می روم مرا می شناسد. صدایش بلند می شود «خبرنگاری؟ ما حرفی با تو نداریم. از کی سکه خریدن جرم شده؟».اجیر شده نگران می شودکه مبادا مرد خوش پوش او را از کار بیکار کند. مرد جوانی می آید کنارم و زمزمه می کند: «۵۰ نفر اول فهرست که می بینی بیشترشان روزمزدهای اجیر شده اند. خودشان پولی ندارند برای صراف ها خرید می کنند.»
بقیه مردم هم حرف هایش را تایید می کنند که در چند روز گذشته هر دلال ۲۵ ـ ۳۰ نفر را اجیر کرده است تا بیایند و با کارت های ملی شان، برای صراف ها سکه بخرند.
به اطرافم نگاه می کنم. اجیرشده ها را می شود از سر و وضعشان تشخیص داد، از دندان های پوسیده و صورت های آفتاب سوخته شان، از لباس های ژنده و دست های پینه بسته شان، از نگاه های پرحسرت شان به اسکناس ها و ذوق زدگی شان وقتی اسمشان خوانده می شود و می روند تا سکه ها را تحویل بگیرند و آن وقت همانجا در بانک، به دلال ها تحویل شان بدهند یا با وحشت در لباس ها جاسازیشان کنند و با عجله به سمت صرافی ها راه بیفتند. اجیرشده سر تکان می دهد «آره… خیلی ها مثل من هستند.» و چشمش میان جمعیت می چرخد. مردم شتابزده با هم جر و بحث می کنند، اما اول یا آخر بودن برای اجیرشده ها مهم نیست. آنها ذوق زده پخش مجدد فوتبال را از تلویزیون بانک تماشا می کنند و می خندند.نوبت پیرمرد اجیر شده رسیده است. اسمش را خوانده اند و او از روی نیمکت بلند می شود و هیجان زده سمت باجه می رود. می گوید: «اگر پول داشتی سکه خریدی، نفروش… دلال می گفت تا عید هر سکه ….. هزار تومان سود می دهد…».

روزنامه جام جم، شماره ۳۲۹۶ به تاریخ ۲۰/۹/۹۰، صفحه ۱ (صفحه اول)

اشتراک رایگان سالانه مجله کهن

جهت دریافت اشتراک رایگان سالانه مجله نساجی و فرش ماشینی کهن در فرم زیر ثبت نام کنید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
×